کانون اندیشه دانشجوی مسلمان..

کانون اندیشه دانشجوی مسلمان..
نویسندگان

۱۹ مطلب با موضوع «نگاهی بر فیلم ها و مستندها !» ثبت شده است

۲۸
آذر

من دل غمین با قلبی حزین

باید بی تو باشم دیگه بعد از این

ببین حالمو تو احوالمو

پیشت اومدم بعد یک اربعین

پاشو پیری زینب و چاره کن

یه رحمی به این حال بی چاره کن

با اون صوت جان سوز قرآن داداش

دوباره دل من رو آواره کن

همه هست زینب فدای سرت

میدونم بریده است رگ حنجرت

بیا حاجتمو روا کن داداش

کنارت بذار جون بده خواهرت

الهی که زینب بمیره برات

غم بی امون، منه خسته جون

سرت رو نیزه داداش غرق خون

چه صحرایی بود، چه غوغایی بود

با چشمات به من گفتی اینجا نمون

تو رو تا روی نیزه دیدم داداش

مثل بید مجنون خمیدم داداش

صدای استخونایی که می شکست

زیر سم اسبا شنیدم داداش

داداش از رقیه نگیری سراغ

با پای برهنه تو صحرای داغ

نپرسی چرا دخترت نیست پیشم

بیمیرم که دق کرد داداش از فراغ

الهی که زینب بمیره برات


دانلود



۲۳
آبان

سرم را پایین می اندازم تا سر ها را به روی نیزه نبینم...

 اما از روی سایه هم میشود تشخیص داد،

 سایه ی کوچک تر سر برادرم علی اصغر است.

  • یکی از ما چند نفر
۱۱
مهر

حضور در این کلاس آزاد است و نیاز به ثبت نام و یا هماهنگی قبلی ندارد. خواهشمندیم قبل از ورود به کلاس مشخصات خود را در لیست حضور و غیاب وارد نموده و تلفن همراه (و سایر وسایل صوتی و تصویری) خود را حتما خاموش نمایید.

این کلاس‌ هفتگی می‌باشد و جلسه‌هایی که تشکیل نمی‌شود از همین وب‌سایت اطلاع‌رسانی می‌گردد. از ورود دانشجویان بعد از ساعت ۱۱ ممانعت به عمل می‌‌آید.
 محل برگزاری: تهران نو، خیابان ۱۱ نیروی هوایی (شهید خشی)، جنوب میدان اندیشکده (لوزی)، ساختمان فطرت پلاک ۳۰ (آخرین ایستگاه از خط 4 مترو - ایستگاه شهید کلاهدوز - خروجی پارک پیروزی) زمان: هر پنجشنبه ساعت ۸ تا ۱۲
http://fa.kolbehkeramat.ir/
  • یکی از ما چند نفر
۰۵
شهریور
رنگو
اونا باوردارن اوضاع بهتر میشه
باور دارن برخلاف همه شواهد فردا بهتر از امروز میشه
مردم باید به یه چیزی باورداشته باشن..
قلی زاده

  • یکی از ما چند نفر
۰۴
شهریور

  نام فیلم  اواتار Avatar

  محصول کشورهای  امریکا و انگلیس - 2009

  شرکت فیلم سازی  توینتیث سنچری فاکس

  ژانر  حادثه‌ای ، ماجرایی

  کارگردان  جیمز کامرون  James Cameron 

فیلمنامه "اواتار" رامانند اغلب آثار قبلی جیمز کامرون، خودش نوشته و هیچ همکار یا شریکی برای نوشتن یا تکمیل و یا بازنویسی آن نداشته است و بازهم علیرغم دارا بودن ابعاد مختلف سرگرمی و هیجان و جذابیت های تصویری (که با جلوه های ویژه تصویری فوق پیشرفته امروز تهیه شده)، وجوه اندیشه های فلسفی خاص درآن بارز است.وجوهی که درآثاری مانند:"بیگانه ها" (1986)، "ورطه" (1989)، " ترمیناتور"(1991)، "ترمیناتور 2:روز داوری"(1992) و حتی "تایتانیک" نیز به چشم می خورد. مثلا آن بازتاب و تکرار سخنان کاپیتان زیردریایی فیلم "ورطه"، هنگامی که در اعماق اقیانوس و در فضای میان لجه ای آب ، گرفتار بیگانه ها شده چه شباهت غریبی با تغییر شکل های ربات جیوه ای فیلم "ترمیناتور 2:روز داوری" در میان مخزن مذاب دارد ، گویی که هردو در برزخی هول آور به انعکاس اعمال خویش می نگرند. یا آن چرخش دوربین در میان اتاق ها و راهروهای کشتی غرق شده تایتانیک که همه آن زرق و برق و وسایل مربوطه مانند لوسترها و بشقاب ها و قاشق و چنگال ها در میان آب ها شناور است ، در حالی که در تصاویر پیشین آنها را در اوج تجمل و زینت دیده بودیم ، انگار که همه چیز به گناهی عظیم ، گرفتار قهر و غضب شده است ، همچنانکه در فیلم "ترمیناتور" این گرفتاری برای آخرالزمان ، هشدار داده می شود. شاید از همین رو باشد که جیمز کامرون ترجیح می دهد، فیلمنامه هایش را بدون کمک و همکاری دیگران، خود بنویسد و بازنویسی نماید.

اما قصه "اواتار" از آن تازگی و بداعت آثار پیشین کامرون برخوردار نیست و بسیاری از مایه ها و فراز و فرودها  و حتی ماجراهای آن، یادآور صحنه های مشابه در فیلم های دیگر است.

داستان فیلم از سال 2154 آغاز می شود، برادر یک دانشمند فضایی (که به قتل رسیده) به نام "جیک سالی" ( یک تفنگدار دریایی ارتش آمریکا که در جریان تجاوزات جنگی آمریکا به دیگر کشورها مجروح شده و از ناحیه دو پا فلج گردیده است) عازم ماموریتی ویژه در "پاندورا"(یکی از اقمار سیاره مشتری) می شود. جایی که قرار است منابع طبیعی سرشارش ، کره زمین را از خطر نابودی و اضمحلال نجات بخشد. در این سیاره ، موجوداتی به نام "ناوی" زندگی    می کنند که بسیار شبیه انسان هستند ، فقط 3 متر قد دارند و به چیزی میان انسان و حیوان راه می برند. ماموریت گروهی که جیک سالی به آنها می پیوندد و ارتش آمریکا نیز با  پیشرفته ترین سلاح هایش حضور دارد ، نفوذ در بین گروهی از این ناوی ها به نام "اواتار" است و دستیابی به مرکز انرژی سیاره که از درختی عظیم و مقدس به نام "ایوا" منشاء    می گیرد. به همین دلیل با استفاده از DNA اواتارها ، اواتارهایی مصنوعی به وجود آورده تا انسان ها بتوانند با وسیله ای خاص ، آنها را کنترل کرده و داخل جمعیت اواتارها شوند. جیک سالی یکی از همین اواتارها را کنترل می کند و در اولین قدم با یک دختر اواتار به نام "نیتری" ، آشنا شده که وی را از خطر مرگ نجات بخشیده است. پس از آن کم کم به درون قبیله وی راه یافته و در می یابد ، پدرش رییس قبیله بوده و مادرش رهبر معنوی قبیله به نام "موان" است. مراحل پذیرفته شدن جیک به عنوان یک عضو قبیله اواتار که "اوماتیکایا" نام دارد، بسیار سخت و دشوار می نمایاند و او مسیرهای پیچیده ای را طی می کند تا اینکه حتی به بالاترین درجه یعنی هدایت پرنده ای ازنژاد اسطوره ای "توروک" به نام"تایروکو"موفق می شود و جا پای رهبر افسانه ای آنها یعنی "توروک ماکتو" می گذارد. از این پس او دیگر هدف اصلی ماموریتش را از یاد برده و جذب زندگی و رفتار اواتارها شده و  تصمیم می گیرد همراه آنها در مقابل تجاوز ارتش و نیروهای بیگانه زمینی بایستد!

قلی زاده

 

  • یکی از ما چند نفر
۰۳
شهریور

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نگاهی گذرا بر فیلم " وکیل مدافع شیطان "



این فیلم داستان وکیل مدافعی جوان و بسیار جاه طلب می باشد که در آن، وجدان او مورد آزمایش قرار می گیرد.

وکیل مدافع شیطان با بازی آل پاچینو، کیانو ریوز ، کارلایز ترون و به کارگردانی تیلور هکفورد یک درام فلسفی شگفت انگیز است. طرح اصلی این فیلم بر پایه ی تقابل میان خیر و شر است.

کوین لوماکس (با بازی کیانو ریوز) ، وکیل مدافعی جاه طلبی است که به همراه همسرش ماری آن (با بازی کارلایز ترون) در شهر فلوریدا در جنوب شرقی آمریکا، زندگی می کند. فلوریدا شهری مذهبی است که آرمان مردمان آن اعتقاد به خداست. همسر کوین زنی است با روحیه ای شکننده و بسیار حساس که به عنوان نمادی از انسان های پاک در این فیلم مطرح می شود.

در پی دادرسی ماجرای میان یک معلم هوس باز و دختر بچه ای مظلوم در دادگاه این شهر، کوین توانست رای دادگاه را متکبرانه و به صورتی ناعادلانه به نفع خود رقم بزند.

به دنبال این پیروزی و شکست ناپذیری متکبرانه ی کوین در دادگاه های مختلف، یکی از بزرگترین موسسات حقوقی نیویورک او را برای کار در این شهر دعوت می کند. کوین که به دنبال کسب موفقیت های بیشتر است این پیشنهاد را قبول می کند؛ هر چند مادر او که فردی مذهبی در شهر فلوریدا به شمار می رود با او مخالفت می کند و رفتن او را به نیویورک به منزله ی ورود به شهربابیلون ” می داند. شهری که بر اساس انجیل ، به دلیل نافرمانی مردمانش به عذاب الهی دچار شد.

با این همه کوین همراه همسر خود ماری آن ، به شهر نیویورک می روند. همچنان که می دانید نیویورک شهری بسیار مدرن در شرق ایالات متحده است با مردمانی که اغلبشان نگاه روشنفکرانه را دنبال می کنند؛ این موضوع را می توان با استناد به شعار رسمی این ایالت که ” بالا تر و فراترمی باشد، بیان نمود. در این زمان کوین با رئیس شرکت خود آقای جان میلتون(با بازی آل پاچینو) دیدار می کند. آقای میلتون در این فیلم نماد شیطان است.

در طی یک از سکانس های مهم این فیلم آقای میلتون و کوین به پشت بام شرکت -که بسیار هم بلند می باشد- می روند. در آن بالا آقای میلتون به مردم پایین اشاره می کند و آن ها را به صورت نقاطی کوچک در خیابان ها بیان می دارد. و سپس با این فضا سازی از کوین می پرسد که آیا نبودن هر کدام از این نقاط، هیچ اهمیتی دارد؟!

از این گفته ی آقای میلتون این طور می توان برداشت کرد که، شیطان با کوچک جلوه دادن گناهان، سعی می کند ما را به سمت آن ها تشویق نماید.

پس از این سکانس و در ادامه ی فیلم ، آقای میلتون پیشنهاد وکالت موکلانی را به کوین می دهد که هیچ کدام بی گناه نیستند و کوین هم – که انسان بسیار خودخواه و مغروری است - به دنبال پیگیری روند شکست ناپذیری وکالت خود ، این پیشنهادات را یکی پس از دیگری می پذیرد. به این ترتیب ،عملا کوین تمام زمان خود را صرف وکالت این افراد مجرم می کند. به سبب خودخواهی ها، و گاهی هم هوس رانی های کوین، آرام آرام او از زندگی و همسر خود دورتر می شود. هر چه کوین بیشتر به همکاری های خود با آقای میلتون ادامه می دهد، همسر او ماری آن ، که نماد انسان های معصوم در این فیلم می باشد، دچار مشکلات روانشناختی عمیق می شود و روز به روز بد تر می شود. کوین نیز به سبب حال نامساعد همسرش دچار افسردگی می شود، اما همچنان به کار خود در نیویورک ادامه می دهد.

ماری آن، از کوین می خواهد که همکاری اش را با آقای میلتون متوقف کند و با هم به فلوریدا بازگردند ، اما کوین این درخواست ها را رد می کند. سرنجام ماری آن ، خود را می کشد و با این اقدام او، ضربه ای کاری به روحیه ی کوین وارد می شود . کوین که دیگر متوجه اعمال خودخواهانه و زشت خود شده است ، زندگی خود را متاثر از آقای میلتون می بیند. به این ترتیب فورا خود را به اتاق آقای میلتون در بالاترین طبقه ی ساختمان می رساند. سپس او آقای میلتون را در خود کشی همسرش مقصر می شمارد و حتی با اسلحه ی خود به سمت او شلیک می کند. اما از ان جا که آقای میلتون شیطان مجسم است، بنابراین این شلیک ها نیز بی اثر است.

آقای میلتون در پاسخ این گونه می گوید:

خوبه شلیک کن    این همون خشمیه که من دوست دارم …! “ ” این آخرین مرحله تا عریانی کامله . . .”

من همیشه تماشات می کردمانتظار می کشیدم من طرفدار انسانم…!  کاملا انسان گراولی من عروسک گردان نیستم کوین…! انجام کارا با خودتونه ..!”

در این موقع کوین از آقای میلتون می پرسد: تو کی هستی … ؟ چی هستی ….؟

و آقای میلتون پاسخ می دهد:

آه من اسمای زیادی دارم.. شیطان …! نه! …. بگو ببینم کوین کی می تونه کاملا منکر بشه که تمام قرن بیستم مال من نبوده ..؟! تمامش کوین! تمامش ! دیگه نوبت منه.. ! دیگه نوبت ماست ..! ”

اگر شما هم این فیلم را دیده باشید، حتما می دانید که چگونه کوین با تمسک به قاعده ی اختیار و فضیلت جویی ، خود را از این مخمصه خارج می کند و شیطان را در گام نهایی خود ناکام می گذارد. با این رستگاری، کوین فرصتی دوباره برای زندگی ای سالم می یابد و این بار در همان دادگاه شهر فلوریدا که در آن یک بار به ناحق رای دادگاه را برده بود حضور می یابد و از وکالت آن معلم ضد اخلاق انصراف می دهد. هر چند این کار او باعث می شود تا خدشه ای بزرگ در شهرت او پدید آید.

در سکانس انتهایی این فیلم بار دیگر شیطان به صورت یک خبرنگار به وسوسه ی کوین می پردازد و کوین باز هم بنا بر ویژگی شاخص غرور خود، تن به اشتباهی دیگر می دهد.

با دیدن این فیلم می توان دریافت که یکی از مهمترین نقاط ضعفی که شیطان می تواند از آن بر ضد ما انسان ها استفاده کند ، خودخواهی برخی از ماست . هم چنین می توان دریافت که شیطان به صورت های مختلف در زندگی ما انسان ها حضور دارد و هر بار به طریقی به دنبال گمراه کردن ماست. به امید آن که روز به روز، با تمسک جستن به اخلاقیات و توسل به خوبی ها فروتن تر و متواضع تر شویم …. انشاءالله...

 قلی زاده

  • یکی از ما چند نفر
۲۲
خرداد

توی هر کاری که می خواهد انجام دهد، به خدا توکل می کند ... آنچنان که گویی هیچ کس دیگری در عالم ندارد ... نه دوستی و نه آشنایی ... نه خانواده ای و اقوامی که کمکش کنند، دستش را به یاری بگیرند، اگر جایی درمانده شد، به کمکش بشتابند ... وقتی همین ها را از او می پرسم، لبخندی بر لبانش نقش می بندد و می گوید: جوان مگر نمی دانی همین دوست و آشناها، خانواده و اقوام و ... هم بخواهند کمکی به من بکنند باید خدا کمکشان کند؟ ... کمی فکر کن ... می بینم راست می گوید ... درست که دوست و آشنا و خانواده و اقوام هستند، اما نه اینکه همه شان بنده های خدا هستند؛ مگر نه اینکه خودشان محتاج کمک خدایند؛ مگر نه اینکه خدا نخواهد نمی توانند قدم از قدمی بردارند ... پس ... الهی به امید خودت و نه بنده هایت ...

توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه‏ حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می‏ گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید. قرآن همه پیغمبرانی که بعد از نوح آمده‏ اند، را مثال می آورد که آنها به مردمی که با آنها مخالفت می ‏کردند و سد راه آنها می ‏شدند، می‏گفتند: «وَ ما لَنا أَلاّ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ»( ابراهیم: 12) ؛ «و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آن که ما را به راه هایمان رهبری کرده است؟ و ما بر آزاری که به ما رساندید البته صبر خواهیم کرد و اهل توکل باید تنها بر خدا توکل کنند.» این آیه در کمال صراحت، توکل را به صورت یک امر مثبت ذکر می ‏کند.

خداوند در آیه دیگری می ‏فرماید: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ»( آل عمران: 159 )؛ «(ای پیغمبر!) همین که عزم کردی و تصمیم‏ گرفتی، به خدا اعتماد کن و کار خود را دنبال کن.» قرآن نشستن و دست روی دست گذاشتن را نهی می کند و می‏ فرماید کار خود را بکن و به خدا توکل کن. همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در زمان اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود. بنابر این پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دو دلى و آرای پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت. این، آن چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده است که به آن تصمیم قاطع نیز می گویند. جمله فوق بیانگر آن است که به هنگام تصمیم نهایى باید بر خدا توکل داشت؛ یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسایل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش نکرد.

قرآن نشستن و دست روی دست گذاشتن را نهی می کند و می‏ فرماید کار خود را بکن و به خدا توکل کن. همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در زمان اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود. بنابر این پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دو دلى و آرای پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت

خداوند در آیه دیگری نیز درباره توکل می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(مائده: 11)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمتی را که خداوند به شما بخشید، به یاد آورید؛ آن زمان که جمعی از دشمنان قصد داشتند به سوی شما دست دراز کنند - و شما را از میان بردارند - اما خدا دست آنان را از شما بازداشت از خدا بپرهیزید و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.» توکل بر خداوند برنامه همیشگی زندگی یک انسان باایمان است. توکل بر خدا یعنی تلاش پی گیر و مناسب و دقت و برنامه ریزی برای انجام درست هر تکلیف و وظیفه خواه در زندگی فردی یا اجتماعی در زمینه مسائلی دنیوی یا اخروی و  ... از سوی انسان باایمان و واگذار کردن نتیجه آن به خداوندی که خود دستور داده است که انسان ها دست از تلاش و کوشش برندارند و پیش از هر تلاش و در کنار آن و پس از آن، خداوند متعال را ناظر و حاضر و اثربخش ببیند.

قرآن کریم، در آیات دیگری می فرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْرًا»(طلاق: 2 و 3)؛ «هر کس پرهیزکاری کند، خداوند راه خروجی برای رهایی وی از مشکلات‏ قرار می ‏دهد و از طریقی که گمان ندارد، روزیش را می ‏رساند و هر کس بر خدا اعتماد کند و کار خود به وی واگذارد، خدا برای او کفایت است. همانا خدا فرمان خویش را به نتیجه می‏رساند و آنچه را که بخواهد تخلف ندارد. راستی که خدا برای هر چیزی قدر و اندازه ‏ای معین کرده است.» در این آیه، گویی قانونی که فوق همه قوانین و حاکم بر همه آنهاست‏، بیان گردیده و آن، قانون تقوا و توکل است.

این جمله که به خدا توکل کن، اگر بخواهند ترا بفریبند تو خدا را داری، نترس و ... همه برای این است‏ که می‏ خواهد به پیامبر بگوید اگر دشمن‏ دست صلح و سلام به سوی تو دراز کرد تو تحت تأثیر این افکار و اندیشه‏ها که نکند دروغ باشد، نکند خدعه و مکر باشد، امتناع نکن، تو نیز دست صلح‏ و سلام به سوی او دراز کن. در این نگرانی ها که برای هر کسی پیدا می‏ شود که هیچ کس نمی ‏تواند صد در صد مطمئن بشود که دشمن‏ راست می ‏گوید، تو به خدا توجه کن، به خدا اعتماد کن. «فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ»(انفال: 62)؛ «پس خدا تو را بس است.» در آیاتی دیگر چنین می فرماید: «إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ»(همان: 46)؛ «آنگاه که منافقان و کسانی که در دل هایشان بیماری است، می گفتند: این (مسلمان)ها را دینشان مغرور کرده است و هر کس بر خدا توکل کند، به یقین خداوند شکست ناپذیر حکیم است.»

منافقان و دورویان و بیماردلان که فقط ظاهر را می ‏بینند و عوامل معنوی را نمی ‏بینند، می ‏گفتند این بیچاره ‏ها را ببین.‏ دینشان اینها را مغرور کرده است. در جنگ بدر پیش بینی ‏ها همه این بود که مسلمین مغلوب و منکوب شده و شکست خواهند خورد. یک عده که خودشان را عاقل حساب می ‏کردند و منافق و دورو بودند، پوزخند می ‏زدند و می‏ گفتند این بیچاره ‏ها را ببینید! وعده‏ های قرآن و دینشان این ها را مغرور کرده، دیوانه ‏اند که دارند خودکشی می ‏کنند. کجا دارند می ‏روند؟! با چه عده ‏ای! با چه قدرتی! در مقابل دشمن یک لقمه ‏اند. فریب خورده‏ اند، دینشان‏ این ها را فریب داده است.

قرآن می ‏گوید این ها نمی ‏دانند که اگر کسی با خدا باشد، تکیه‏اش به خدا باشد، چگونه عوامل الهی به نصرت او می ‏آیند و او را در هدفش تأیید می ‏کنند و قوت می ‏دهند. این ها غافل بودند که‏ «مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ «هر که اتکایش به خدا باشد، خدا برای‏ او کافی است.»

در همه کارهایت واقعا به خدا توکل کن ... وظیفه خودت را با اعتماد به خدا انجام بده، آن وقت ‏ببین چطور دست خدا به همراهت می ‏آید ... «فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ» ... خدا غالب و قاهر است، اگر بخواهد، هیچ قدرتی در مقابل او نیست و حکیم است و کارهایش‏ حکیمانه و بر اساس مصلحت است، بی جهت کسی را تأیید نمی ‏کند.

قلی زاده

  • یکی از ما چند نفر
۲۰
خرداد
«جان استوارت» شب گذشته از مجری‌گری برنامه تلویزیونی «دیلی شو» در نیویورک به طور موقت استعفاء داد و به زودی برای ساخت فیلم ضد ایرانی «گلاب» به خاورمیانه سفر می‌کند.
به گزارش 598 به نقل از خبرگزاری فارس، «جان استوارت» از این هفته، دیگر شوی هفتگی خود - که یک برنامه طنز خبری با نام «دیلی شو» است - را در آمریکا اجرا نخواهد کرد.

رسانه‌‌های خبری از جمله خبرگزاری آسوشیتدپرس ضمن اعلام این خبر، نوشتند، «جان استوارت» اجرای «دیلی شو» را نه برای تعطیلات که برای ساخت یک فیلم در خاورمیانه متوقف کرده است.

این فیلم که اولین تجربه کارگردانی اوست یک فیلم ضدایرانی با نام «گلاب» است که نقش اول آن را قرار است «گائل گارسیا برنال» بازی کند. «استوارت» به زودی با دیگر عوامل این فیلم به خاورمیانه سفر خواهد کرد.

او این فیلم را براساس فیلمنامه‌ای که خودش براساس کتاب خاطرات «مازیار بهاری» به رشته تحریر درآورده، کارگردانی خواهد کرد. او خود یکی از تهیه کنندگان این فیلم نیز خواهد بود.

«مازیار بهاری» خبرنگار هفته‌نامه نیوزویک آمریکا بود که در جریان اغتشاشات پس از انتخابات در ایران، به دلیل همکاری با سرویس‌های جاسوسی غربی دستگیر شد و پس از آزادی موقت به صورت غیرقانونی از ایران خارج شد و هم اکنون به فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و همکاری با رسانه‌های فارسی‌زبان نظیر بی‌بی‌سی‌فارسی می‌پردازد.

فیلم «گلاب» قرار است بر اساس خاطرات ادعایی او در زندان ساخته شود. «بهاری» در کتابش مدعی‌شده است که زمانی که در زندان بوده هرگز زندانبان خود را نمی‌بیند و تنها او را از روی بوی گلابی که می داده می شناخته، نام فیلم نیز برگرفته از همین بخش از خاطرات وی است.

«استوارت» شب گذشته به طور موقت از اجرای شوی «دیلی شو» تا 3 سپتامبر که به نیویورک بازگردد استعفا داد. طی این مدت «جان اولیور» این وظیفه را به عهده خواهد گرفت.
قلی زاده
  • یکی از ما چند نفر
۱۹
خرداد
شاید بتوان گفت آنچه تاکنون سبب ادامه حیات سینمای سخیف و مبتذل شده است، عدم تماشای آثار سینمایی توسط دلسوزان فرهنگی بوده است. اخیراً هم که برخی سایت های حزب الله به نقد فیم ها روی می آورند، توجه شان بیشتر معطوف به فیلم های قوی با محتوای بد می باشد و آثار سخیف مغفول مانده اند.



فیلم «مردان مریخی، زنان ونوسی» چندی پیش در سینماهای کشور اکران شد.از داستان ضعیف، ایده تکراری، بازی‏های ضعیف و نکات ساختاری فیلم که بگذریم، نگاه ما بیشتر معطوف به محتوای فیلم است که می توان نکات زیر را ناظر به آن ذکر کرد.



در این اثر، شاهد صحنه‏ های فراوان از زنانی با آرایش غلیظ و حجابی نامناسب هستیم. کلوزآپ های فراوان از صورت زنان با آرایش غلیظ، بر حریم شکنی بیشتر این فیلم اذعان دارد. نیز صحنه‏ ای که زنان به ترتیب در مقابل تور لیدر نشسته‏ اند و دوربین با طمأنینه یک یک آنان را در حالتی که آرایش غلیظ و رفتارهای زننده‏ای دارند، نشان می‏دهد.


تعمد بیش از حد سازنده فیلم بر پوشش نامناسب زنان به کرات مشاهده می‏شود. اکثر مواقع، خانم‏هایی را می‏بینیم که گرچه پوششی بر روی سر خود دارند، اما این پوشش به گونه‏ای است که گردن و حتی گوش آنان نمایش داده می‏شود. اعطای مجوز به فیلمی با چنین سطح بی حجابی، البته بیانگر حقایقی در مورد صلاحیت وزارت ارشاد در دعواهای اخیر می باشد. حتی در صحنه‏ ای، یکی از دوستان سیمین، آرزو و عقده پوشیدن لباس نامناسب بر سر مزار پدر خود را با بیان نوع لباس (دکلته) به زبان می‏آورد.



از حجاب زنان که بگذریم، رفتارهای سبک و همراه با ناز و عشوه‏ شان هم پرده عفاف را می‏درد. فی الواقع نوعی تعمد کارگردان برای به تصویر کشیدن این ناز و اداها قابل فهم است.. نمایش صحنه اسکی زنان با لباس‏های کوتاه و  حتی همراه با آهنگ هم از نکات دیگر است. واقعا حذف این صحنه‏ ها چه لطمه ‏ای به ساختار ضعیف فیلم وارد می‏کرد و از آنطرف چه هدفی برای قرار دادن آنها در فیلم می توان متصور شد؟

روابط آزاد محرم و نامحرم در این فیلم به راحتی به تصویر کشیده می شود. گویی اصلاً مقوله‏ ای به نام «حریم زن و مرد» وجود ندارد. رفتار زنان در سفر اروپا با تورلیدر، نمونه ای از این حریم شکنی است. چند زن به همراه یک مرد به عنوان تورلیدر به سفر اروپا می‏روند و کاملاً آزاد و صمیمی با وی تعامل می‏کنند.





در صحنه‏ ای از فیلم به بهانه مراسم عروسی (که مختلط هم می باشد) شاهد پخش آهنگ تند به همراه اشعار نامناسب و رقص هستیم. حتی در صحنه‏ ای، عروس در کنار مردان ایستاده و با تماشای رقص آنان کف می‏زند. زن و مرد نامحرم در کنار یکدیگر به رقص و آواز مشغول هستند. البته خوشبختانه سازنده فیلم، تنها اجازه نمایش رقص مردان را داشته است که معلوم نیست بر مبنای حکم کدام مجتهد توسط مسئولین ارشاد حلال دانسته شده؟

نکته دیگر در این فیلم، تضعیف بنیان خانواده می باشد. نمایش زورگویی ‏های سیمین و القاء این مطلب که تمام زندگی‏ها همین است، بر تضعیف بنیان خانواده موثر است. این گونه نمایش‏ها بی تردید از شوق و علاقه به ازدواج  و تشکیل خانواده خواهد کاست. کارگردان بجای آنکه روابط صحیح خانوادگی را نشان دهد و به این وسیله به  اصلاح رفتارهای غلط خانوادگی کمک کند، با نمایش زنی زورگو و سلطه‏ جو و عمومیت دادن این خلق و خو به تمام زنان، سعی در القای این مطلب دارد که ازدواج و تشکیل خانواده، جز دردسر چیزی برای مردان ندارد. بی ‏تردید این گونه فیلم‏ها بیش از هر چیز به ضرر خود زنان است.


در بخش دیگری از فیلم، شاهد مخالفت سیمین با بچه ‏دار شدن هستیم. وی بچه ‏دار شدن را در تنافی با فعالیت مستمر اجتماعی می‏داند. جالب این است که سیمین فعالیت اجتماعی‏ ای جز مهمانی و سفر به اروپا ندارد. حقیقتاً این شکل، الگوسازی از زن مسلمان ایرانی و تخریب نقش مادری و همسری وی به سود چه کسانی است؟

در طول فیلم دو مرد با یکدیگر مقایسه می‏ شوند، دو دوست که یکی مجرد است و بر تجرد خود تاکید و تشویق دارد و هیچ مشکلی در زندگی ندارد و دیگری متاهل است و دائماً با مشکلات گریبانگیر. مشکلات وی هم همگی ناشی از زندگی متأهلی است. تحمل زنانی که هر کاری انجام می‏دهند تا دل همسر خود را بدست آورند هم مشکل نشان داده ‏می‏شود و این یعنی هر چند هم همسرانت تو را بخواهند، باز تجرد به مراتب بهتر و عالیتر است. در نهایت، مرد متاهل از دست هر دو زن خود فرار می‏کند و به آغوش دوست مجردش باز می‏گردد.

بی شک نمایش رفتارهای زناشویی هر چند به صورت ناقص، نوعی سکس پنهان تلقی می شود و در این فیلم، به کرات چنین رفتارهایی به تصویر کشیده می شوند.

نهایتاً اگر هم بپذیریم سازندگان این فیلم قصد داشتند روابط خوب خانوادگی را به نمایش بگذارند، از کارکردهای پنهان فیلم که همان عادی سازی روابط محرم و نامحرم، نمایش سکس و ... است، غفلت شده است. در ضمن اگر تمایل داریم روابط صمیمی زن و شوهر را به بهانه اینکه در متن فیلم محرم هستند نشان دهیم، چرا رفتارهای دیگرشان را نمایش ندهیم؟ آیا روابط صمیمی، تنها منحصر در روابط جنسی است؟

با نیم نگاهی به سینما، تلویزیون و رسانه‏ های ایران، شاهد افول گام به گام از اصول و ارزش ها هستیم. اگر سابقا در فیلم‏ها شاهد مهمانی مختلط بودیم، امروز به راحتی عروسی مختلط به تصویر کشیده می شود.  اگر سالیان گذشته، نمایش رقص مردان و حتی پخش آهنگ‏ های تند روا نبود، امروزه این نوع رفتارها را به کرات مشاهده می‏کنیم، آنقدر که دیگر برایمان عادی شده، تا آنجا که رسانه‏ های جمهوری اسلامی خود نیمچه ماهواره ‏هایی شده‏
  • یکی از ما چند نفر
۱۹
خرداد
The Dictator (دیکتاتور) فیلمی که در سال 2012 با بودجه ای قریب 65 میلیون دلار در آمریکا ساخته شده و به هجو و تمسخر شخصیت قذافی پادشاه معدوم لیبی می پردازد. فیلم "دیکتاتور" تقریبا می شود گفت هیچ ارزش هنری ندارد. اگر نبود محوریت شخصیت جنجالی و پر صدایی چون قذافی می شد آن را در زمره ی یکی از آثار سخیف و بی ارزش قلمداد کرد.
سرویس نقد رسانه پایگاه 598
- مجدالدین معلمی/ The Dictator(دیکتاتور) فیلمی که در سال 2012 با بودجه ای قریب 65 میلیون دلار در آمریکا ساخته شده و به هجو و تمسخر شخصیت قذافی پادشاه معدوم لیبی می پردازد.

فیلم "دیکتاتور" تقریبا می شود گفت هیچ ارزش هنری ندارد. اگر نبود محوریت شخصیت جنجالی و پر صدایی چون قذافی می شد آن را در زمره ی یکی از آثار سخیف و بی ارزش قلمداد کرد و به سهولت از آن گذشت اما تمسخر عادات و رفتارهای شخصی و سیاسی قذافی این فیلم را به اثری بحث برانگیز و پرمخاطب دنیا تبدیل کرده و ظاهرا" بیش از صد و هفتاد و هفت میلیون دلار فروش داشته است!



بیراه نیست اگر تقارن کشته شدن قذافی با اکران فیلم را در پر مخاطب شدن فیلم موثر بدانیم ولی اینکه غرب در راستای اهداف سیاسیش می تواند از شنیع ترین روش ها برای بد جلوه دادن چهره ی دیگرانی جز خودش، استفاده کند مسئله است که همین حس را در حین خواندن کتاب "پاییز پدر سالار" گابریل گارسیا مارکز داشتم.

مارکز "پاییز پدر سالار " را بهترین اثر خود می داند. به همین خاطر انگیزه ای شد برایم تا آن را بخوانم. بماند که سابقه ی کتاب "کوری" اثر ساراماگو که در دسته آثار رئالیسم جادویی محسوب می شود در خواندن این کتاب بی تاثیر نبود.

هر چه جلوتر می رفتم اعصابم خردتر می شد. اصلا" تنها چیزی که وجود نداشت قصه، داستان یا گره و پیرنگی که کشش لازم را ایجاد کند. سیصد صفحه کتاب مملو از واژه هایی در تحقیر اغراق آمیز پادشاهی خودکامه! اوج هنر نویسنده ساختن یک شخصیت منفی و هجوم ناجوانمردانه به این شخصیت موهوم و بی دفاع است!

نمی دانم جماعت موسوم به روشنفکری ایرانی در ترویج آثاری از این دست دنبال چه می گردند! نمی توان جز این برداشتی داشت که علی رغم افاده های تخصص گرایی و پرهیز از سیاست، افراطی ترین گرایش های سیاسی را در ارزیابی آثار اعمال می کنند. غالب آثار تعریف شده در سبک رئالیسم جادویی بزرگ ترین امتیازشان نقادی نزدیک به فحاشی در لایه ای از ابهام و خلاء مکانی و زمانی است که لابد آقایان انتظار دارند تطبیق به شرایط شود!



رمان "پاییز پدر سالار" گابریل گارسیا مارکز کمترین گیرایی و دلچسبی نداشت. اصولا نمی دانم چرا در زمره رمان ها دسته بندی می شوند. در خوشبینانه ترین حالت یک بیانیه ی  توصیفی سیاسی ضد یک پادشاه خودکامه ی خیالی است. از نظر من "پاییز پدر سالار" به همان میزان بی ارزش و وقت تلف کن بود که فیلم "دیکتاتور".

هر دو از جایگاه حق مطلق و سفیدی کامل به سیاهی و باطل مطلق می نگرند. یک نفس شعار می دهند و هیچ حقی برای دفاع یا ذره ای مثبت بودن برای سوژه شان قایل نیستند. حالا خدا نکند در ایران کسی با دغدغه ی ایدئولوژیک بخواهد داستانی بنویسد همین جماعت روشنفکر سیاست زده نابودش می کنند!
قلی زاده
  • یکی از ما چند نفر
۱۹
خرداد
فیلم تلویزیونی "سرزمین بارانی" به کارگردانی جواد مزدآبادی، به منظور پخش در روز 24 خرداد و همزمان با انتخابات ریاست جمهوری، مراحل پایانی تولید را سپری می‌کند.

به گزارش سرویس تلویزیون و رادیو ایسنا، بنا بر این گزارش، در خلاصه داستان این فیلم به قلم وحید حسن‌زاده آمده است: محمد خیری پدر خانواده‌ای هفت نفره است که پنج فرزند او هر کدام به نوعی درگیر مشکلات مالی هستند او تصمیم می گیرد منزل خود را به فروش بگذارد تا مسائل مالی فرزندان را حل کند فرزندان به منظور رای گیری برای فروش خانه به خانه باغ می روند؛ ضمن اینکه این مساله با ایام تبلیغات نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری تقارن پیدا کرده است.

به گفته پژمان لشکری‌پور - تهیه کننده - "سرزمین بارانی" روزهای پایانی تصویربرداری را سپری می‌کند و وحید بی‌طرفان در حال تدوین همزمان کار است.

لشکری‌پور تاکید می‌کند: هدف اصلی ما از ساخت این اثر ایجاد وفاق و همدلی در میان اعضای خانواده ها به منظور شرکت در یکی از سرنوشت ساز ترین اتفاقات کشورشان است و در عین اینکه از شعار فاصله گرفته‌ایم تلاش کرده‌ایم تا از خلال یک درام خانوادگی و تاثیرگذار خانواده ایرانی را به شرکت در این حرکت عظیم تشویق کنیم.

روابط عمومی سیمافیلم به ایسنا گزارش داد، احمد علامه دهر، فرهاد بشارتی، فریبا نادری، سوگل طهماسبی، عطیه غبیشاوی، وحید شیخ زاده، فاطمه شکری و شهرام ابراهیمی بازیگران این فیلم هستند.

همچنین فهرست عوامل پشت دوربین این اثر عبارتند از: مدیر تصویربرداری : حمید احمدی ، دستار کارگردان و برنامه ریز: کتایون درخشان وزیری ، مهدی برگ نیل ،دستیار 2 کارگردان : جعفر نامنی ، مدیر تولید : آرش خیری ، دستیار تصویربردار : رضا دیداری ، صدابردار: هاشم زنگی ، دستیار صدابردار: حسین شریعتمدار ، طراح صحنه و لباس : محمد صادقی ، منشی صحنه : مونا قدمی ، چهره پرداز: دانیال شعاعی ، اجرای گریم: رسول نعمتی ، ساناز صباغ نژاد ، تدوین : وحید بیطرفان ، مدیر تدارکات : اکبر مرادی ، آهنگساز : مرتضی شفیع ،عکاس و طراح تیتراژ: هادی شریعتی.

"سرزمین بارانی" در گروه معارف، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس سیمافیلم تهیه می‌شود.

قلی زاده

  • یکی از ما چند نفر
۱۹
خرداد
یلم «اورشلیم؛ شمارش معکوس» به کارگردانی «هارلرد کرانک» براساس کتابی تحت همین عنوان به قلم «جان هگی» به تصویر درآمده که با حمایت لابی آی پک چاپ و در سراسر آمریکای شمالی منتشر شده است.

این لابی صهیونیستی به فاصله کوتاهی از انتشار این کتاب، برگردانی سینمایی از آن ساخته است. نکته جالب این است که این فیلم با وجود اکرانی مهجور به جای آنکه در شبکه نمایش خانگی ساخته شود، کمپانی سازنده بدون دریافت حق کپی رایت آن را به تمام شبکه های تلویزیونی اروپایی و آمریکایی جهان واگذار کرده است.
کلیت داستان فیلم- کتاب «اورشلیم؛ شمارش معکوس» درباره گروهی از مسلمانان ایرانی موسوم به گروه «هفت شگفت انگیز» است که می خواهند با بمب گذاری در خاک آمریکا، این کشور را نابود کنند.


این گروه در جای جای آمریکا خانه های تیمی تشکیل داده اند و از قضا همسایه کناری خانه تیمی مرکزی این گروه یک فعال حقوق بشر و دموکراسی و در عین حال بسیار معتقد به مسیحیت و پیش بینی نوسترادموس است که اغلب اوقات خود را به خواندن انجیل می گذراند.
به موازات این ماجرا، سازمان های جاسوسی آمریکا کشف کرده اند که ایران و روسیه تصمیم دارند تا با بمب های اتمی خود، آمریکا و به تبع آن اسرائیل را نابود کنند. در همین حین در آمریکا بمب گذاری هایی درحال اتفاق است.

در این اوضاع، سازمان اف بی آی نمی تواند سرنخی از این ماجرا به دست آورد، اما فعال حقوق بشر که در همسایگی تروریست ها زندگی می کند با کنجکاوی تمام سعی می کند که وارد خانه تیمی شود و پلیس را از این رویداد مطلع سازد.

طبق همین توهمات رسانه ای در این فیلم، همین گروه تروریست که منتسب به ایران نمایش داده می شود، موفق شده نماینده اسرائیل را در خاک آمریکا از میان برد، از طرفی دیگر فعال حقوق بشر با پلیس تماس می گیرد و موفق به متوقف کردن تروریست ها می شود.


مذاکرات ایران و گروه1+5

فیلم با چند حادثه سطحی مثل به هم ریختگی شهر با مدل آخرالزمانی آغاز می شود. داستان به رویدادهای کنونی بازمی گردد که گروه «پنج به علاوه یک» بر سر فناوری هسته ای صلح آمیز ایران به مذاکره نشسته اند، در فیلم نشان داده می شود که اسرائیل و آمریکا خواهان صلح هستند و درحین همین مذاکرات، زمانی که نماینده اسرائیل به آمریکا آمده است.

نیروهای مشترک روسی و ایرانی هفت بمب اتمی را برای انفجار به ایالات متحده آورده اند تا در نقاط مختلف آمریکا آنها را منفجر کنند تا هنگامی که آمریکا درگیر این موضوع است، روسیه و ایران اقدام به حذف اسرائیل از روی کره زمین کنند؛ «نابودی اسرائیل» در واقع به نوعی، دغدغه اصلی این فیلم به شمار می رود.
درام فیلم دقیقاً از جایی آغاز می شود که «آرلین راکول» قاچاقچی آمریکایی، هفت شگفت انگیز (هفت بمب اتمی) را به آمریکا آورده است و می خواهد این موضوع را با مأموران اف بی آی در میان بگذارد، اما در ابتدای این ملاقات توسط یکی از اعضای گروه عملیات هفت شگفت انگیز- دین تانر- کشته می شود. اما دافتری (مأمور اف بی آی) که درحال مذاکره با راکول است موفق می شود «دین تانر» را دستگیر کند.

در بخش بعدی «جک» نماینده سیا و ایو نماینده اف بی آی درباره نیک و دین تانر با فرد هدف رابطه شان که از نیروهای سابق سیا است دیدار می کنند. پدر «ایو» یکی از سران سیا به شمار می رود و در واقع یکی از افرادی است که جهت جدال برای برهم زدن معادله های آخرالزمانی در قالب جنگ دولت ها تلاش می کند.

از طرفی دیگر داده های خود فیلم به مخاطب غربی می خواهد القا کند که اگر مذاکرات به نتیجه نرسد اسرائیل نابود خواهد شد.

بخش بعدی این درام مغشوش به بازجویی از نیک ترنر مرتبط می شود. او خواهری دارد که در ویرجینا زندگی می کند و اف بی آی می خواهد از طریق خواهرش اطلاعاتی درباره وی به دست آورد، اما برادر ترنر برای اینکه اطلاعاتی نصیب اف بی آی نشود خواهرش را به قتل می رساند.

در این بخش با همین اشاره به قتل خواهر، فیلم می خواهد نشان دهد تروریست ها برای رسیدن به مقصود حتی به بستگان و اطرافیان خود نیز رحم نمی کنند و تأثیر اسلام را به صورتی انحرافی و به عنوان خطر تروریسم نمایش می دهد.

فیلمی که با تصویر سازی مغشوش درنظر مردم آمریکا سعی می کند خطر ایران هراسی و اسلام هراسی را ترکیب کند و اغلب حامیان اسلام را افرادی تروریست نشان دهد و حتی سران بلندپایه سیا را تحت تأثیر آرماگدونیسم ایرانی نمایش می دهد.
در بخشی از فیلم، دافتری و ایو دو مامور اف بی آی برای بازگشایی این پرونده به سراغ دوست راکول می روند و متوجه ورود هفت بمب اتمی به داخل خاک آمریکا می شوند. سخنان نماینده اسرائیل در بخش هایی از فیلم گنجانده شده است.
این نماینده از طریق رسانه های گروهی با مردم آمریکا دغدغه هایش را در میان می گذارد، اشارات حاشیه ای اما پررنگ در سخنان نماینده اسرائیل در نوع خود نیاز به تامل بیشتری دارد.

او در این سخنان حاشیه ای به بخشی از تاریخ اشغال فلسطین می پردازد و می گوید اسرائیل هر زمان از مواضع خود عقب نشینی کرده است دچار مشکل شده و به موضوع صلح 1948 اشاره می کند. اشاره «نماینده خیالی دراین فیلم به عقب نشینی اشغالگران در برابر مصر بر می گردد که عامل تضعیف اسراییل شده است.

وی دراین سخنان می گوید، زمانی که در زمان ریگان از لبنان عقب نشینی کرده اند، حزب الله تشکل شد و زمانی که نیروهای اسرائیلی غزه را ترک کردند حماس به وجود آمد. درحاشیه این سخنان که به صورت برجسته ای تصویر می شود، وی عقیده ای کفرآمیز را بر زبان می آورد و می گوید «اسرائیل 3500 سال است که با مدیریت و نظارت خداوند اداره می شود» و ماجرای اشغالگری در قالب شرک آمیزش به خداوند نسبت داده می شود.
آنچه در این فیلم، تحت عنوان مذاکره با ایران مطرح می شود به شکل خاصی با طعنه و کاملا دو پهلو است. ضمن اینکه از داده های فیلم می توان دریافت رسما راجع به مواضع اسرائیل درباره مذاکرات اتمی ایران صحبت می شود.

این فیلم با این ذهنیت سازی غلط در نهایت به یک جمع بندی ایدئولوژیک می رسد که فوق العاده مضحک است.
در بخش های دیگری از فیلم، «ایو» به عنوان نماینده اف بی ای در «لانگ لی» ویرجینا «جک» را ملاقات می کند و از تهدیدهای جاسوسی اخیر دین و نیک می گوید، اما جک منطق و استدلال های او را زیر سوال می برد.

دو مامور اف بی آی به دوست آرلین رجوع می کنند و او به آن ها می گوید که ایران و روسیه تمدن بشری و نظم نوین جهانی را تهدید می کنند؛ روسیه چندین بمب اتمی ساخته است که این بمب ها باید درخاک ایالات متحده منفجر شوند، دانشمندان روس با همکاری ایران دست به چنین اقدامی زده اند و آرلین راکول کلاهک های اتمی را به آمریکا قاچاق می کند، اما همان طور که پیش از این توضیح داده شد توسط «تانر»، یکی از اعضای گروه عملیات «هفت شگفت انگیز» به قتل می رسد.


اشاره ای به بحران اقتصادی غرب


آنچه در متن فحوایی فیلم غالب شده، دروغ بزرگ برای ذهنیت سازی علیه برنامه اتمی ایران است. دوست راکول به دو مامور اف بی آی می گوید هدف از انفجار اتمی توسط روسیه و ایران تصویر افزایش بی ثباتی اقتصادی است، در صورتی که جهانیان بدین امر آگاه هستند که ایالات متحده از تابستان 2008 غوطه ور در اقیانوسی از ورشکستگی اقتصادی است.
اما مهمترین اتهامی که این فیلم به «نظام مقدس» می زند، اتهام گسترش هرج و مرج تروریستی است. آنچه دائما در این فیلم به مخاطب القا می شود این است که تنها کشور دوست آمریکا یعنی اسرائیل هم نمی تواند از این هجمه تروریستی که از جانب ایران و روسیه علیه آمریکا صورت می پذیرد بگریزد.

فیلم مدعی می شود که این به دلیل سیاست های متعادلی که ایالات متحده در پیش گرفته قدرت حمایتی اسرائیل کاسته شده است. دراین فیلم اسرائیل دائما تنها کشور حامی و دوست آمریکا معرفی می شود و پیش بینی می کند که آرماگدونیسم مطروحه در این فیلم قرار است میان دو قطب روسیه- ایران و آمریکا- اسرائیل اتفاق افتد.

مسدود شدن تنگه هرمز

حتی در فیلم این موضوع مطرح می شود که قرار است دو ناو روسی مستقر در خلیج فارس تنگه هرمز را مسدود کنند. در بخشی از دیالوگ های فیلم دوست قاچاقچی، «آرلین راکول» که خود نیز به این شغل دچار است مثل یک راهبر سیاسی به دو مأمور اف بی آی می گوید که نظم نوین جهانی در خطر است و ایران و روسیه این نظم را بر هم خواهند زد؛ این موضوع به طور مکرر در قالب دیالوگ هایی که میان دو کاراکتر رد و بدل می گردد تأکید می شود.


پندارهای آرماگدونی فیلم


در ادامه پروژه ایران هراسی این فیلم به گمانه سازی جعلی دیگری پی می بریم؛ برخی عوامل سیا بروی مکاشفات یوحنا و پیش بینی های انجیل تحقیق کرده اند و به نتایج عجیب و غریبی رسیده اند که آرماگدون به زودی محقق خواهد شد. از طرفی دیگر، تئوری پیچیده دیگری را به ترکیب آرماگدونی فیلم می افزایند.

البته در این فیلم خبری از مکاشفات یوحنا و یا به ثمر نشستن پیشگویی های نوسترداموس نیست، سناریوی تازه ای که این فیلم مطرح می کند «سناریوی جنگ ایزیکیل» است. این سناریوی جدید درباره پیشگویی های منتسب به حزقیل پیامبر (در زبان فارسی یزقل تلفظ می شود) است. در واقع تئوری دروغینی که به این پیامبر قوم یهود منتسب می شود دروغ بزرگ این فیلم برشمرده می شود.

بر اساس پیش بینی های دروغینی که به این پیامبر نسبت می دهند، «حزقیل» پیامبر، اتفاقات اخیر جهان را قرن ها قبل و به درستی پیش بینی کرده است.
براساس آنچه در اصل اقتباسی این کتاب طرح می شود، حزقیل پیامبر پیشگویی کرده است که دو قوم پارس (ایرانیان) و قوم گاگ یا راش (روسیه فعلی) با یکدیگر متحد می شوند تا اسرائیل را نابود کنند.
تئوری تراشی در این فیلم بدین گونه است که یک تقابل سیاسی را به پیامبری از قوم یهود منتسب می کند و به این توهم «ایران هراسی» صهیونیست ها تقدسی الهی می بخشد.

در صورتی که قوم یهود- نه جریان صهیون- توسط یک پادشاه ایرانی حمایت های فراوانی شده است و خودشان نیز به این مسئله اذعان دارند، حال چطور شده که پیامبری الهی که ثمره حضورش در تاریخ قوم یهود به دلیل حمایت های قوم پارس بوده، یک دعوای آخرالزمانی را بتواند پیش بینی کند؟

البته در تئوری این فیلم سعی شده که جعلیات شبه نوستراداموسی را به یک پیامبر الهی منتسب کنند .این فیلم یک خط داستانی دارد که به توهم تروریسم سازی به شیوه آمریکایی دامن می زند.

از طرفی دیگر دو سیره منتسب به ادیان الهی به صورت جعلی، منطبق با آموزه های مسیحی- یهودی در درام این فیلم لحاظ شده است و از ترکیب این جعلیات شبه دینی که به مسیحیت و یهودیت منتسب می شود واژه ای بکار می رود که اغلب از آن با نام «سناریوی ایزیکیل» و یا «انقلاب خدا» یاد می شود.
در دنباله درام این فیلم پی خواهیم برد که «اف بی آی» هیچ اطلاعات موثقی در دست ندارد که سلاح هسته ای به آمریکا وارد شده است.

ایو و همکارش دافتری به دنبال این پرونده هستند و حین این تحقیقات و در بخش های مهم فیلم از زبان پدر ایو (که یک مقام بلند پایه سیا است) می شنویم تئوری «انقلاب خدا» (نعوذبالله) استخراج شده از انجیل، در حال اتفاق است.

در این فیلم، انقلاب خدا، سناریوی ایزیکیل و پیشگویی های حزقیل همه به صورت تئوری وار در کنار هم مطرح می شود.
آنچه در قالب دیالوگ های این فیلم و کتاب طرح می شود، واژه به واژه علیه ایران سناریوسازی می کند.

به عنوان مثال در فیلم می بینیم که سازمان سیا در مهر تروریست های مدعایی فیلم منفعل عمل می کند، اما یک گروه از داخل این سازمان تلاش می کنند تا از طریق پیشگویی های انجیل یوحنا، وقایع خاورمیانه را تحلیل کنند، و به مخاطب دیکته نمایند.

حیات اورشلیم وابستگی عمیقی با امنیت و پایداری آمریکایی دارد. در سناریوی انقلاب خدا قرار است میلیون ها نفر کشته شوند، آخرالزمانی با نابودی آمریکا و اسرائیل رقم می خورد در صورتی که در گره گشایی انتهایی دقیقاً مثل سریال «جریکو» متوجه می شویم ورود سلاح های هسته ای و برنامه ریزی این عملیات توسط سیا انجام شده، اما ادبیات ایران هراسی این تلقی را در مخاطب ایجاد می کند که نظام مقدس محور تمام توطئه هاست.
این فیلم براساس کتابی از جان هگی ساخته شده است. هگی و دیوید مایکل فیلیپس نگارش فیلمنامه این اثر رابرعهده داشته اند.

هگی به عنوان یکی از چهره های سرشناس «آی پک» شناخته می شود که درباره آخرالزمان و تقابل اسرائیل و ایران چندین کتاب منتشر کرده است و جزو افرادی به شمار می رود که از حامیان جنگ اسرائیل و آمریکا علیه ایران است.

اگر به عکس های هگی در این صفحه و جلد تمام کتاب هایش دقت کنیم پی به هویت افراطی و ضدایرانی وی خواهیم برد.
او با دیدگاه «آمریکا: پاسدار صلح جهانی» مجموعه کتاب هایش را به نگارش درآورده است. آمریکایی ها در مجموعه کتاب های او افراد شسته و رفته و خوش تیپی هستند که آمادگی انجام هر کاری برای برقراری صلح در کره زمین را دارند. تولید چنین فیلم هایی در راستای دامن زدن به احساسات ضدایرانی است.
این همان هدفی است که سازندگان فیلم در پی آن هستند تا نگرش جهانیان را نسبت به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و برنامه هسته ای صلح آمیزش تخریب کنند.
اگر تا دیروز تروریست های اغلب آثار هالیوودی عرب زبان بودند، امروز با تولید فیلم هایی چون «اورشلیم؛ شمارش معکوس» تروریست ها فارسی صحبت می کنند و عکس محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران بر در و دیوار خانه آنها در کنار نام مقدس الله دیده می شود. آیا این یک توهین نهادینه شده و فرهنگی در مجموعه هالیوود نیست؟
قلی زاده
  • یکی از ما چند نفر
۱۹
خرداد
«میراث آلبرتا2» که در واقع پیگیری همان دغدغه‌ی فرار مغزها- مهاجرت نخبگان- در کشورهای اروپایی‌ و در بین دانشجویان مهاجرت کرده است علاوه بر اینکه تمام نقاط قوت نسخه‌ی اول را با خود به همراه دارد، در تمام فاکتورها چندگام از فیلم اول جلوتر هم هست.
سرویس نقد رسانه 598: گرچه امروز بیان این گزاره دیر است و بی‌تاثیر، اما با وجود از دست دادن فرصت تماشای «میراث آلبرتا2» در اکران‌ خصوصی پیش از آغاز جشنواره و همچنین تک نمایشش در بخش خارج از مسابقه فجرِ سی‌ویکم، حالا و بعد از تماشای «میراث آلبرتا2» در آغاز اکران‌های دانشگاهیش باید- هرچند دیر- بر این نکته تاکید کنم که راه نیافتن این فیلم به بهانه‌ی نسبت کارگردان جوان‌ش با رئیس سازمان سینمایی- یا هر بهانه‌ی واهیِ دیگری- یکی از بی‌انصافی‌های بزرگ هیئت انتخاب آخرین جشنواره فجر در حق یکی از پربیننده‌ترین مستندهای چند سال اخیر سینمای بود و باید از سوی جبهه انقلاب مورد توجه بیشتری قرار می‌گرفت و همان زمان به این موضوع پرداخته می‌شد.
«میراث آلبرتا1» با وجود تمام مشکلات روایی‌اش- که برای دومین تجربه یک مستندساز جوان کاملا قابل اغماض‌اند-  به گواه اکران‌های گسترده دانشگاهی‌ش و همچنین بازخوردهای مختلف و وسیع‌ش از سوی رسانه‌ها و دانشجویان و حتی شبکه‌های آن‌ور آبی، پربیننده‌ترین مستند چند سال اخیر سینمای ایران بود و از این حیث یکی از مهم‌ترین مستندهای دهه‌ی اخیر.
 
حالا اما با گذشت یک سال از نمایش فیلم اول، «میراث آلبرتا2» که در واقع پیگیری همان دغدغه‌ی فرار مغزها- مهاجرت نخبگان- در کشورهای اروپایی‌ و در بین دانشجویان مهاجرت کرده است علاوه بر اینکه تمام نقاط قوت نسخه‌ی اول را با خود به همراه دارد، در تمام فاکتورها چندگام از فیلم اول جلوتر هم هست. چه در بحث‌های «تکنیکی» و «فرمی» و چه در عمق بخشیدن و اثرگذار کردن خود «مسئله‌ی فیلم»؛ «مسئله‌ی مهاجرت نخبگان».
 
یک: مسئله‌ی «تکنیک» و «جذابیت»
 
مهم‌ترین نکته‌ای که در مواجهه با «میراث آلبرتا» آن را از دیگر مستندهای سال‌های اخیر ایران متمایز می‌کند و قابل بررسی، دغدغه‌ایست که سازندگانش نسبت به «جذابیت» داشتن فیلم‌شان و رعایت اصول «تکنیکی» دارند. به جرئت باید اعتراف کرد که ساخته‌ی جدید «حسین شمقدری» و همکاران‌ش از نظر رعایت و توجه به اصول اساسی فیلم/مستندسازی جزو بهترین ساخته‌های چند سال اخیر سینمای ایران حتی در مقایسه با بسیاری از فیلم‌های سینمایی پرسر و صداست. 
 
توجه نسبتا بالای سازندگان «میراث آلبرتا» به کیفیت و اصول تصویربرداری، ریتم و تمپوی کار، جزئیات تدوین اثر و علاوه بر این‌ها سفارش موسیقی ارژینال به یکی از معتبرترین آهنگسازان ایران- علیرضا کهن‌دیری- در نهایت این فیلم را به یک اثر جذاب و پرکشش در قیاس با کلیت فیلم‌های سینمای ایران تبدیل کرده است، حتی نه فقط در قیاس با آثار سینمای مستند.
 
برای درک بهتر این مضمون دقت کنید به این نکته‌ی مهم که در اولین اکران دانشگاهی «میراث آلبرتا» در دانشگاه شریف بیش از 2500 دانشجو با خرید بلیت 3000تومانی به دیدن این فیلم آمدند، اتفاقی که می‌توان با قطعیت گفت در شرایط مشابه برای هیچ‌کدام از فیلم‌های سینمایی جنجالی هم رخ نخواهد داد. 
 
 
اینکه در دانشگاه‌های مختلف کشور چندین هزار نفر از دانشجویانی که بهترین فیلم‌های روز دنیا را غالبا «مجانی» در اختیار دارند بابت دیدن یک «مستند» حاضرند حتی بلیت 3000تومانی بخرند حتما ریشه در «جذابیت» بالایی دارد که «میراث آلبرتا» برای «مخاطب هدف»‌ش، دانشجویان، دارد و یکی از علل این «جذابیت» علاوه بر «سوژه‌یابی» و «محتوای» دقیق فیلم قطعا ربط مستقیم و غیرقابل کتمانی در رعایت اصول «فرمی» و «تکنیکی» دارد.
 
متاسفانه این مسئله‌ی بدیهی چیزی‌ست که سال‌هاست کارگردانان پرمدعای وطنی از رعایت آن عاجزند. اینکه یک فیلم ایرانی وقتی قرار است مخاطب را مجاب کند تا دست از دیدن فیلم‌های روز دنیا با کمترین قیمت در خانه بردارد و خود را به زحمت بیندازد و چندبرابر هزینه کند و به سینما برود، باید جز اینکه «ایرانی» باشد و «وطنی»، حداقل تمام اصول «تکنیکی»- و نه حتی «فرمی»- را رعایت کرده باشد.
 
کسانی که فیلم‌های آخرین جشنواره فجر را دیده‌اند به طور مثال به یاد بیاورند «چه خوبه برگشتی» استاد! مهرجویی یا «گام‌های شیدایی» حمید بهمنی یا «آفتاب، مهتاب، زمین» علی قوی‌تن یا «بشارت به یک شهروند هزاره سوم» محمدهادی کریمی یا..... را تا متوجه شوند منظور از رعایت نکردن اصول حداقلی و بدیهیِ «تکنیک» یعنی چه و اینکه حتی مخاطبی که وظیفه‌ی شغلی‌ش دیدن فیلم‌های جشنواره است قادر به تحمل یک اثر پرخرج سینمایی نیست چه معنایی دارد. دیدن این فیلم‌ها با خرج‌های میلیاردی قاعدتا همان مسئله‌ایست که ارزش «میراث آلبرتا» و «کشش» و «جذابیت» و «مخاطب‌پسندی»‌اش را در منظر هر بیننده‌ی منصفی چندین برابر خواهد کرد.
 
دو: مسئله‌ی «مسئله»!
 
مسئله‌ی دیگری که در تحلیل موفقیت و اثرگذاری «میراث آلبرتا2» باید به آن توجه کرد این است که خوشبختانه سازندگان اثر دست روی «سوژه»ای گذاشته‌اند که خودشان بطور مستقیم با آن مواجه بوده‌اند، کاملا با آن آشنا هستند و این پدیده(مهاجرت نخبگان) واقعا به «دغدغه»‌ی جدیِ خودشان تبدیل شده و برایشان تبدیل به یک «مسئله» شده است.
 
تیم اصلی سازنده‌ی «میراث..»- شمقدری، اخوان، مددی- دانشجویان سابق دانشگاه صنعتی شریف‌اند و این نشان می‌دهد که خودشان به نزدیک‌ترین و جدی‌ترین حالت ممکن پدیده‌ی مهاجرت نخبگان را لمس کرده‌اند و پیش از تصمیم برای ساخت فیلم‌شان دقیقا می‌دانسته‌اند که مشکل چیست و کجاست و چه می‌خواهند بگویند. و از همه مهمتر اینکه این موضوع برای‌شان به یک «دغدغه» تبدیل شده است.
 
این یکی از اصول اساسی ساخت هر فیلم خوبی در جهان است. اینکه موضوع اصلی فیلم باید قبل از ساخت به دغدغه‌ و مسئله‌ی سازندگان اثر تبدیل شده باشد. سازندگان اثر باید در آن موضوع حرف خودشان را داشته باشند و زدن این حرف برای‌شان قضیه‌ای کاملا جدی باشد. این چیزی ست که مسیر فیلم را مشخص خواهد کرد و به آن رنگ و بوی خاص سازنده و مولف اثر را خواهد داد.
 
برای درک بهتر موضوع به یاد بیاورید فیلم‌های کیمیایی را. گرچه که حالا «دنیای کیمیایی» و «دغدغه‌هایش» نخ‌نما شده‌اند و اساسا هیچ ربطی به «امروز» ندارند. اما با این همه بازهم تمام فیلم‌های کیمیایی حتی بدترین‌های آن‌ها مخاطب و طرفداران خاص خودش را دارد و در زمان اکران‌ش «بحث» ایجاد کرده است و دیده شده است. به این علت که او حتی اگر دنیای‌ش دمده و قدیمی شده باشد بازهم «جهان ذهنی» و «دغدغه‌»های خاص خود را دارد و همین آثارش را قابل بحث می‌کند.
 
سه: مسئله‌ی «مخاطب هدف»
 
بازهم خوشبختانه باید گفت سازندگان «میراث آلبرتا» برای فیلم‌شان «مخاطب هدف» دارند. چیزی که در سینمای ایران، چه در حوزه مستند چه داستانی و چه کوتاه، اساسا یافت نمی‌شود. آن‌ها فیلم‌شان را برای «دانشجویان» و این طیف سنی ساخته‌اند. کسانی که طبعا با پدیده‌ی مورد اشاره فیلم درگیری بیشتری دارند. این البته ابدا باعث نشده است که «جذابیت» و «کشش» اثر برای طیف غیردانشجو کم باشد. بلکه حتی به علت جهت‌دهی درست به محتوای کلیت اثر اتفاقا باعث شده است که مستند از چندپارگی خارج شود و هدف خاصی را دنبال کند.
 
اهمیت «مخاطب هدف» داشتن آنجایی معلوم می‌شود که شما بخواهید موضوع خاصی را بیان کنید و سپس برای رد و یا تائید آن دلایلی را ردیف کنید. خب طبعا این دلایل بر اساس نوع مخاطب تفاوت‌های فاحشی خواهد داشت. طبعا دلایلی که برای ماندن و خدمت به وطن برای یک دانشجوی نخبه بیان می‌شود با هر طیف دیگری از اجتماع فرق خواهد داشت. حتی درنگاه جزئی‌نگرتر دلایلی که برای ماندن و خدمت به وطن به یک دانشجوی مذهبی بیان می‌شود کلی تفاوت خواهد داشت با دلایلی که برای یک دانشجوی با تمایلات روشنفکری بیان می‌شود. و برگ برنده‌ی بزرگ «میراث آلبرتا2» این است که اساس تحلیل و تفسیرش از مهاجرت و معایب و فواید آن را روی فصول مشترک حداکثری طیف دانشجو قرار داده است و اثر را محدود به یک نگاه جزئیِ خاص نکرده است.
 
چهار: مسئله‌ی «محتوا» و «رویکرد»
 
مهم‌ترین مشکل «میراث آلبرتا1» این بود که- هرچند سهوا و به دلیل رویکرد غلط سازندگان در روایت ماجرا- در نهایت مخاطب را «دعوت به رفتن» می‌کرد و وضعیت دانشگاه‌های داخل را بیش از آن چیزی که واقعا هست تلخ و ناامیدکننده نشان می‌داد و همچنین وضعیت آن‌ور اب را بیش از آن چیزی که هست خوب.
 
اما حسن دیگر «میراث آلبرتا2» این است که با آنکه با رویکردی منصفانه و درست به تمام محسنات دانشگاه‌های غرب نسبت به دانشگاه‌های ایران اشاره می‌کند و بطور کاملا دقیق بر این نکته دست می‌گذارد که برای کسی که صرفا دنبال علم‌آموزیست دانشگاه‌های غرب فضای مساعدتریست، ولی ابدا نمی‌شود از آن تعبیر «دعوت به رفتن» داشت چرا که در کنار نشان دادن محسنات علمی غرب به مزیت‌های نسبی ایران نسبت به آنجا هم اشاره می‌کند و همین اثر را از خطر غلتیدن به ورطه‌ی جانبداری و بی‌انصافی دور نگه می‌دارد. 
 
«میراث آلبرتا2» مسئله را برای مخاطبش باز می‌کند و به نسبت کاملا قابل قبولی خوبی و بدی هر دو طرف ماجرا را می‌گوید. حالا این دست خود مخاطب است که با مشاهده این وضعیت تصمیم بگیرد بماند یا برود. این رویکرد درست «محتوایی» در کنار «تکنیک» مناسب در ساخت و «سوژه‌یابی درست» و «داشتن مخاطب هدف» محسنه و نکته‌ی مثبت بزرگ دیگر آخرین کار مستندسازان گروه «آرمان‌مدیا» است.
پایگاه تحلیلی خبریwww.598.ir 
قلی زاده

  • یکی از ما چند نفر
۱۵
خرداد
در آثار پائولو جادوگرى، به کارگیرى نیروهاى نامرئى و ناشناخته در دنیاى مادى مى باشد و آن دنیاى نامرئى که پائولو از آن سخن مى گوید در برابر جهان مرئى نمى باشد بلکه در برابر دنیاى واقعى است و حقیقتى غیر از توهم ندارد. به همین جهت او به صراحت جادوو سحر را موهوم و تخیلى اعلام مى کند![2]
این نوع تفکر موهومى و تخیلى در سراسر دنیا روبه گسترش است. تدوین کتاب هایى از این نوع و ساختن فیلم هایى براساس آن تأثیر زیادى در گسترش این تفکر انحرافى در جهان داشته است. یک نویسنده غربى ضمن بیان گسترش جادوگرى در سراسر اروپا وکشورهاى غربى، ضمن تأیید اثرات منفى گسترش آن در حوزه دین دارى و اخلاق توده هاى مردم مى نویسد:


 

1. ترویج جادوگرى
از جمله مفاهیم القایى توسط نویسنده مورد نظر، جادوگرى است. وى در مرحله اى از زندگى خود به جادوگرى روى آورده است ومى کوشد خوانندگان آثار خود را با این مفاهیم با اهداف مورد نظر خود آشنا کند. او در یکى از عبارات خود در کتاب والکرى ها که نشرکاروان در سال 84 آن را چاپ کرده در اهمیت جادو مى نویسد:
چه چیزى براى من خیلى مهم باشد؟ جِى (استاد پائولو) قبل از این که جواب بدهد، قدرى مکث کرد و گفت: جادو!
پائولو اصرار داشت: نه! یک چیز دیگر.
جى گفت: زن! جادو و زن.
پائولو خنده اش گرفت و گفت: این دوتا براى من خیلى مهم است!
بیان شیوه ها، رمز و راز جادوگرى و طرح جادو به عنوان عامل از دست دادن ایمان و وسیله اى که مى تواند از انسان محافظت کندنکته اى است که در آثار پائولو زیاد به چشم مى خورد و مسلماً با تعالیم اسلام سازگارى ندارد و جاى طرح این پرسش است که مترجمان،ناشران، و ارائه کنندگان آثار افرادى چون پائولو در پى چه اهدافى اند و در مقابل آن تکلیف متولیان امر فرهنگ در کشور اسلامى ماچیست؟ این نوع کتاب ها در نمایشگاه بین المللى کتاب با تیراژ بالا و با بهترین چاپ در دسترس قشر جوان قرار مى گیرد و متأسفانه به دلیل عدم آگاهى مورد استقبال زیادى واقع مى شود!
در آثار پائولو جادوگرى، به کارگیرى نیروهاى نامرئى و ناشناخته در دنیاى مادى مى باشد و آن دنیاى نامرئى که پائولو از آن سخن مى گوید در برابر جهان مرئى نمى باشد بلکه در برابر دنیاى واقعى است و حقیقتى غیر از توهم ندارد. به همین جهت او به صراحت جادوو سحر را موهوم و تخیلى اعلام مى کند![2]
این نوع تفکر موهومى و تخیلى در سراسر دنیا روبه گسترش است. تدوین کتاب هایى از این نوع و ساختن فیلم هایى براساس آن تأثیر زیادى در گسترش این تفکر انحرافى در جهان داشته است. یک نویسنده غربى ضمن بیان گسترش جادوگرى در سراسر اروپا وکشورهاى غربى، ضمن تأیید اثرات منفى گسترش آن در حوزه دین دارى و اخلاق توده هاى مردم مى نویسد:
در تفکر عصر جدیدى که آمیزه اى غریب از عرفان شرقى و جادوگرى غربى است اعتقاد به خدا در جایگاه ایجادکننده ارزش هاى اخلاقى به طور کامل نفى مى گردد... اصول اخلاقى به نفع جادوگرى قربانى مى گردد... جادو به ما وعده دروغین کنترل مستقیم بر خود و دیگران را طبق هواهاى نفس خود به جاى خواستِ خداوند مى دهد، معنویت عصر جدیدى از پیشگویان، کف بینان، کانال زدن (ارتباط با ارواح) و امثال آن پر است؛ میان همه این ها مسئله خلاء هرگونه امر و نهى اخلاقى است... جادوگران منطقه ویکتوریا در ایالت بریتیش کلمبیاى کانادا اخیراً جهت ساختن کلیسایى که براى جادوگران، بى دینان، و پیروان ادیان زمینى قابل استفاده باشد پول گرفته اند... باید بدانید انقلاب آرامى در راه است![3]
این تفکر موهوى که در آثار پائولو به وفور دیده مى شود در آن جایى براى خدا و شریعت هاى آسمانى وجود ندارد و تمامى آنهابراساس آزمایش ها و تجربیات شخصى انسان ها پدید آمده است؛ تجاربى که مى کوشد اذهان توده هاى مردم را در جهت هایى خاص سوق دهد.

2. ترویج شیطان پرستى
پائولو کوئیلو در کتاب والکرى ها که شرح سفر چهل روزه او به صحراى جنوب آمریکا است ضمن یادآورى گذشته خود، خاطراتش رااز نحوه الهام گیرى از آموزه هاى شیطان پرستى بیان کرده و به ترویج علامت هاى مخصوص این گروه مى پردازد. او مى نویسد:
با خودش گفت تنها کارى که باید بکنى این است که به کلمات ترانه گوش کنى. در اصل آهنگ نبود، بلکه وردى از مراسمى جادویى بود همراه با کلمات وحش در کتاب مکاشفه یوحنا که با صداى پایین در پس زمینه کار خوانده مى شد. هر کس آهنگ را مى خواند نیروهاى تاریکى را بیدارمى کرد... وحش به همه گفته بود که عددش 666 (از نمادهاى شیطان پرستى) است و آمده است که دنیایى خلق کند که ضعیف به قوى خدمت کند و تنها قانون این باشد که هر کس هر کارى دلش مى خواهد انجام دهد.[4]
او از افکار وحش خوشش مى آمد چون که یاغیانه و شیک بود! تصویر وحش روى جلد گروهِ موسیقىِ باشگاهِ قلب تنهاى گروهبان پیر، یکى ازمعتبرترین آلبوم هاى بیتدها بود و تقریباً هیچ کس چیزى از این موضوع نمى دانست...[5]
گفتنى است قدرت پلید و مرموز شیطان همواره از آغاز زندگى بشر توهم زا و ترس آفرین بوده و برخى از انسان هاى ابتدایى براى آسودگى از شر او به تکریم و تقدیسش پرداخته اند؛ تا به امروز که در مدل هاى نوین و در قالب آئین هایى فریب دهنده به همراه ایدئولوژى هاى ساختگى سر برآورده و با نام شیطان پرستى توسط اربابان رسانه ها و رهبران تباهى تبلیغ مى گردد. یکى از راه هاى ترویج این امر، تدوین رمان است. به گزارش ایسنا در سال 2005 اسقف اعظم کلیساى گرین ویل در مراسم سوزاندن کتاب هاى هرى پاتر،نوشته رولینگ مى گوید:
این کتاب ها مروج جادو و جادوگرى است که مردم را به شیطان پرستى مى کشاند.[6]
رمان هاى پائولو نیز در همین مسیر است. سه علت استفاده از موادمخدر و موزیک هاى بسیار تند و مهیج و آزادى و بى بندوبارى هاى غیراخلاقى، گرایش جوانان را به سوى این گروه ها بیشتر نموده است. بارى نماد 666 یا FFF که سمبلى شیطانى است از سال هاى پیش با اشکال گوناگون در میان هواداران خود تبلیغ گردیده و نویسندگانى همچون رولینگ (نویسنده رمان معروف هرى پاتر) و پائولو درآثار خود از آن استفاده نموده اند. این نوع نویسندگان به خوبى مى دانند که در تفکر شیطان پرستى جایى براى اطاعت از قوانین الهى وجود ندارد و ادیان آسمانى همه به کنارى مى روند و سرکوب کردن غریزه هاى نفسانى اصلاً معنا ندارد و کارى کاملاً نادرست تلقى مى گردد. در این تفکر، شیطان به عنوان مظهر و سمبل قدرت و حاکمیت بر روى زمین است. قدرتى که به عنوان برترین قدرت موردپرستش و توجه قرار مى گیرد. عجیب تر آن که این نوع رمان ها و تدوین این نوع کتاب ها تأثیر زیادى در رشد و گسترش گرایش به شیطان پرستى در دنیا داشته است. بى تردید در کنار عوامل دیگرى که اشاره شد، این نویسندگان در توسعه افکار انحرافى نقش زیادى راایفا نموده اند.

3. تحریف و تضعیف آموزه هاى دینى
گزاره هاى وحیانى و مقدسات دینى همواره در طول تاریخ بشریت مورد احترام آحاد مردم قرار گرفته است. در دهه هاى اخیرعده اى بسیار هنرمندانه و در قالب هاى جذاب و فریبنده دست به کار شده اند تا مقدسات دینى را در بین مردم از محتواى واقعى خوددور کنند. از جمله این افراد همین پائولو کوئیلو است که در آثار خود، به شیوه هاى گوناگون مقدسات و تعالیم ادیان آسمانى را موردتعرض قرار مى دهد. او در آثارش کنار نهادن دین را سبب نزدیکى انسان به خدا قلمداد مى کند و خداوند را سبب هرج و مرج موجود درجهان خلقت مى داند و بارها در وجود خداوند با شک و تردید مى نگرد! او مى نویسد:
اگر خدا وجود داشته باشد مى داند که درک بشر محدود است او همان است که این هرج و مرج را آفرید که در آن فقر هست، بى عدالتى هست...بدون شک او قصد خیر داشته اما نتیجه آن فاجعه آفرین بوده! اگر خدا وجود داشته باشد در مورد موجوداتى که تصمیم مى گیرند این زمین را زودترترک کنند بخشنده خواهد بود و شاید حتى از این که ما را وادار کرده وقت مان را آن جا بگذرانیم معذرت بخواهد! محرمات و موهومات به جهنم،مادر مؤمنش مى گفت خداوند از گذشته، حال و آینده باخبر است. در این صورت خدا و رونیکا را با اطلاع کامل از این که کارش به خودکشى خواهدانجامید به این جهان فرستاده و از اعمال او یکه نمى خورد! ... این فکر را مزمزه کرد که به زودى پاسخ به سؤالى را درمى یابد که همه از خود مى پرسندآیا خدا وجود دارد؟ ... تقریباً یقین داشت که همه چیز با مرگ پایان مى پذیرد.[7]
در این گونه نوشته ها طرح این پرسش که آیا خدا وجود دارد و پاسخ به آن که با مرگ همه چیز پایان مى یابد نکته اى است که بر عبث بودن آفرینش و نبود ثواب و عقاب در آخرت تأکید دارد. رواج این ایده سبب جرأت انسان بر گناهان مى گردد؛ از طرف دیگر اشاره پائولوبه این نکته که انسان بعد از آفرینش خلاف خواست خداوند متعال عمل مى نماید و خدا با علم به این نکته که انسان از فرمان او سرپیچى مى کند، وى را خلق کرده است دستاویز دیگرى جهت زندگى سراسر گناه و معصیت انسان مى باشد.
از جمله مواردى که پائولو در آثارش در خصوص آموزه هاى دینى تحریف نموده حاکم بودن جبر بر عالم هستى است. او مى نویسد:
در این لحظه صدایى هم درد و صمیمى به او گفت که تنها نیست و هر چیزى که به سرش آمده معنایى دارد و این معنا دقیقاً همین بود، نشان دادن این که سرنوشت هر کس از پیش رقم خورده است! فاجعه همیشه رخ مى دهد و هیچ کدام از تلاش هاى ما نمى تواند صف پلیدى را که منتظر ماست تغییر دهد![8]
پائولو در آثار خودش این گونه القا مى کند که گویى انسان هیچ تأثیرى در زندگى خود ندارد و همه چیز برخلاف میل و اراده او حرکت مى کند. وى با طرح موضوع خلبان خودکار در هواپیما مى کوشد بگوید که ما هیچ نقشى در زندگى خود نداریم و لذا هیچ مسئولیتى دربرابر اعمال خود نیز نداریم. او مى نویسد:
یکى از آشنایانم که خلبان یک شرکت هواپیمایى تونس است، تعریف مى کرد: در هواپیما دستگاهى به نام خلبان خودکار هست که پس ازرسیدن هواپیما به یک ارتفاع ویژه اختیارش را به دست مى گیرد. در زندگى بزرگسالان هم همین موضوع صدق مى کند: فعالیت هاى زندگى دم به دم پیچیده تر مى شود و لحظه اى فرا مى رسد که باید بخشى از وظایف را به خلبان خودکار سپرد، و گاهى پیش مى آید که این خلبان خودکار که طراحى اش کرده ایم تا به مسائل کسل کننده رسیدگى کند جان مى گیرد و از تمام ماجراهایى که به سوى مان مى آیند جلوگیرى مى کند رادارش روشن است و خودش هم همواره هواپیماى ما را از چیزهایى که نمى شناسد دور مى کند. این گونه است که احساس ماجراجویى را از دست مى دهیم و هرکس احساس ماجراجویى را از دست بدهد به گونه اى احساس زنده بودن را هم از دست مى دهد![9]
این نویسنده افکار تباهى مى کوشد با زیرکى هر چه تمام تر شریعت و آموزه هاى برگرفته از آن را زیر سؤال ببرد. او در پاسخ به این سؤال که مذهب چیست مى نویسد:
من آن را نحوه گروهىِ پرستش مى دانم... آدم مى تواند بودا، اللَّه، یا خداى مسیح را پرستش کند، فرقى نمى کند... براى من مذهب یعنى این و نه مجموعه اى از قراردادها و دستوراتى که به دیگران تحمیل شود![10]
او به خوانندگان آثارش توصیه مى کند که سخن هیچ کس براى شما حجیت ندارد. به سخنان بنیادگراهاى دینى که بر اصول ثابتى تأکید مى کنند هرگز گوش نسپارید! حتى اگر به قیمت اشتباه کردن و گم کردن راه باشد، چرا که گم کردن راه و اشتباه رفتن به مراتب بهتراز بنیادگرایى دینى است. وقتى کسى مى آید به تو مى گوید خدا این است و خدا آن است یا خداى من قوى تر از خداى توست، تنها راه دردام نیفتادن این است که بفهمى جستجوى معنویت یک مسئولیت شخصى است که تو نه مى توانى به کسى منتقل کنى و نه به دیگران توصیه کنى؛ بهتر است انسان اشتباه کند و دنبال نشانه هاى غلط برود تا این که به دیگران اجازه دهد براى سرنوشتش تصمیم بگیرند.[11]

4. ترویج مصرف موادمخدر و سکرآور
على رغم این که موادمخدر به عنوان ماده اى مطرح شده که همه اندیشمندان جهان از آن به عنوان ماده اى مرگبار یاد مى کنند، درعین حال عده اى از نویسندگان در آثار خود مروج استفاده از این مواد گردیده اند. این نویسنده برزیلى که در زندگى خود از این موادافیونى به دفعات استفاده کرده است در آثار خود مى کوشد استفاده از موادمخدر را امرى عادى جلوه دهد و برخلاف واقعیت هاى موجود، خلاصى از آن را ساده و سهل مى داند که این نکته اگر تبلیغ مصرف موادمخدر نباشد، قبح و زشتى این عمل غیرانسانى را دراذهان مردم کم رنگ مى نماید. او در جایى مى نویسد:
هر شب عود روشن مى کردند و ساعت ها به طرح عجیبى آویخته به دیوار خیره مى شدند. مادرش زبان پرتغالى نمى دانست اما مى توانست جلدکتاب ها را ببیند. صلیب ها، آتش افروزى ها، جادوگرى هاى به دار آویخته، علائم عجیب و غریب... این جنون عود سوزاندن چیست؟ سفیر گفت:مى خواهند بوى مارى جوانا را پنهان کنند... پسر من موادمخدر مصرف مى کند. پیش مى آید من هم وقتى جوان بودم مارى جوانا مى کشیدم، آدم زود از آن خسته مى شود. من که خسته شدم. همسرش احساس غرور کرد. شوهرش مرد باتجربه اى بود او به دنیاى موادمخدر وارد شده و سالم خارج شده بود![12]
متأسفانه ترویج مصرف موادمخدر و مواد سکرآور در عبارات ایشان زیاد به چشم مى خورد و مى تواند گویاى این مطلب باشد که نویسنده غیرمستقیم تبلیغ استفاده از این مواد را در دستور کار خود قرار داده است. او در یکى از آثار خود صحنه مشروب خوارى ورونیکاو ادوارد را این گونه به تصویر مى کشد:
ادوارد و ورونیکا گران ترین رستوران لیوبلیانا را انتخاب کردند. بهترین غذاها را سفارش دادند و سه بطرى باده گرانبهاى 1988 نوشیدند! ادواردکه براى چندمین بار لیوان خود را پر مى کرد گفت... به سلامتى مادربزرگ این زن جوان... ورونیکا تکرار کرد به سلامتى مادربزرگم! به طرف مرکزمیدان کوچک وسط شهر قدم زدند. ادوارد گفت بهتر است کمى دیگر باده بنوشیم! یک بار (شراب فروشى) در آن نزدیکى بود. ادوارد دوبطرى خرید. هر دو نشستند و به نوشیدن ادامه دادند![13]
5 . ترویج اباحى گرى
اباحى گرى به معناى پاى بند نبودن به ارزش هاى دینى است. اباحى گرى از بى اعتقادى کافر یا سهل انگارى دیندار پدید مى آید و دردو حوزه فردى و اجتماعى نمود مى یابد. این پدیده در حوزه فردى موجب مى گردد تا آدمى وظایفى را که در برابر خود و خداوند دارد، ادانکند و حرام را مباح شمارد و راه بى قیدى در پیش گیرد. زیان هاى اباحى گرى در حوزه اجتماعى نمودى بیش تر دارد و شخص با مباح شمردن نبایدهاى اجتماعى دست به هر کارى که پسند دلش است مى آلاید و هنجارهاى زندگى جمعى را نادیده مى انگارد. اباحه گران حدود الهى را کنار مى گذارند و همه چیز را در دایره مباحات گنجانده و در پى بیش ترین حد آزادى براى انسان اند.[14] این اندیشه که باتفکرات اومانیستى، لیبرالیستى و سکولاریستى سازگارى دارد امروز به شدت از سوى نویسندگانى همچون پائولو کوئیلو ترویج مى شود.
در کتاب والکرى ها که در سال 86 توسط نشر کاروان در ایران به چاپ رسیده است او روایتگر سفر خود به آمریکا بوده و مى نویسدضمن برخورد با استادش که فردى به نام جى بوده دستورات سفر خود را از او مى گیرد. در دستورات استادش به او مطرح مى شود که براى رسیدن به مراحل نهائى باید والکرى ها را بیابد! والکرى ها دسته اى از زنان هم جنس باز هستند که در بیابان هاى آمریکا نزدیک مرزمکزیک به تبلیغ فرقه خود مشغول بوده و در پى سنت جادو هستند. رهبر این گروه زنى به نام والهالا است که بعد از دریافت الهام ازفرشته اش، شوهر و فرزندانش را رها کرده و گروهى را تشکیل مى دهد. این زن هنگامى که از شوهرش جدا مى شود براى تأمین معاش خود حتى به تن فروشى مى پردازد تا ایده هاى خود را تبلیغ کند!
ترسیم صحنه عشق بازى زن و مرد در بستر، تمناى یک زن براى آمیزش جنسى با مرد و بى توجهى مرد، مطرح نمودن عشق پسر به پسر و دختر به دختر از جمله مواردى است که پائولو از آن استفاده کرده است. او درباره نقش نیروى جنسى در براى رسیدن به مقامات معنوى مى نویسد:
براى تحقق تشرف باید با این نیرو آشنا شوى... چطور آشنا شوم؟ یک فرمول ساده است که در تمام مدت رابطه جنسى از حواس پنج گانه ات استفاده کن. اگر در لحظه اوج لذت جنسى همه این حواس با هم از راه برسند، براى تشرف پذیرفته مى شوى! در لحظه اوج لذت جنسى، حواس پنج گانه ناپدید مى شود و وارد جهان جادو مى شویم؛ دیگر نمى توانیم ببینیم، بشنویم، بچشیم، لمس کنیم یا ببوییم. در آن چند ثانیه طولانى همه چیزناپدید مى شود و خلسه اى جاى آنها را مى گیرد! خلسه اى کاملاً مشابه خلسه اى که عرفا پس از سال ها پرهیزکارى و ریاضت به آن مى رسند![15]
این نویسنده برزیلى در کتاب (ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد)، فساد جنسى و بى بندوبارى قهرمان داستان را با شیوه اى وسوسه انگیز به تصویر مى کشد و از شیفتگى ورونیکا در برابر ادوارد مى نویسد:
زنى که در مدارس صومعه تحصیل کرده بود، رؤیاى حقارت جنسى را در سر مى پروراند. مردانى با کت و شلوار و کراوات، خدمتکاران متمدن درجه اول به او از ثروتى مى گفتند که خرج روسپیان رومانیایى کرده اند تا فقط اجازه داشته باشند کف پایشان را بلیسند! پسرهایى که عاشق پسرهابودند. دخترهایى که عاشق دخترهاى هم مدرسه اى خود بودند، شوهرانى که مى خواستند رابطه جنسى زن خود را با بیگانگان ببینند و...[16]
این گونه عباراتِ مروج اباحى گرى در آثار این نویسنده به وفور دیده مى شود و او مى کوشد خواننده را به سوى اهداف شیطانى خودسوق دهد؛ اهدافى که به خواننده چنین وانمود مى کند به واسطه این ساختارشکنى و زیرپا گذاشتن همه خط قرمزها داراى قدرت خواهدشد.

6 . ترویج پوچ گرایى
نیهیلیسم نظریه اى فلسفى است که منکر هرگونه ارزش اخلاقى بوده و مبلّغ شکاکیت مطلق مى باشد.[17] این تفکر در آثار آقاى پائولو به چشم مى خورد. او در فرازى به نقل از قهرمان داستان این گونه مى نویسد:
مادرم که به خاطر خودکشى من از نگرانى دیوانه شده از این ضربه بهبود مى یابد و باز از من مى پرسد که مى خواهم با زندگى ام چه کار کنم... تا این که یک روز دوباره به خودکشى مى اندیشم!... در مورد تصمیم کسانى که تصمیم مى گیرند بمیرند چه قضاوتى مى شود کرد؟ هیچ کس نمى تواندقضاوت کند!... بعد به همه گفت مى خواهد خودش را بکشد! هیچ کس حرفش را باور نکرد. بعد یک روز صبح روى منشى تلفنى پیامى گذاشت وخداحافظى کرد و با گاز خودش را کشت! چند بار آن پیام را گوش دادم هرگز صدایش را آن قدر آرام نشنیده بودم![18]
ترویج پوچ انگارى و پوچ گرایى در عصر حاضر در آثار نویسندگانى دیگر همچون ژان پل سارتر، آلبرکامو و فرانتس کافکا نیز به چشم مى خورد.گرایش زیادتر به طغیان ها و خودکشى ها، فرار از خود و دیگران لاابالى گرى و انجام کارهاى زشت مى تواند به نوعى تأثیرات این نوع تفکرات را در بین توده هاى مردم ملموس نماید.

1 . آفتاب و سایه ها، محمدتقى افعالى، ص 274.

2.جریان شناسى انتقادى عرفان هاى نوظهور، حمیدرضا مظاهرى سیف، ص 254.

3.جنگ علیه خانواده، ویلیام گاردنر، ترجمه معصومه محمدى، نشر دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، ص 329.

4. والکرى ها، پائولو کوئیلو، ص 107.

5. والکرى ها، ص 111.

6 . سراب، ویژه نامه جام جم، مرداد 88 ، ص 69

.7 . ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد، پائولو کوئیلو، ص 24 و 75

8.شیطان و دوشیزه پریم، پائولو کوئیلو، ص 139

130.9 . دومین مکتوب، پائولو کوئیلو، ص 80 .

10 . اعترافات یک سالک، پائولو کوئیلو، نشر بهجت، سال 79، ص 33

11. درآمدى بر عرفان حقیقى و عرفان هاى کاذب، احمدحسین شریفى، نشر صهباى یقین، سال 87 ، ص 171

12 . بریدا، پائولو کوئیلو، ص 90

13.ورونیکا تصمیم مى گیرد، پائولو کوئیلو، ترجمه آرش حجازى، نشر کاروان، 84 ، ص 107 .

14.فرهنگ شیعه، حمید نگارش و همکاران، نشر زمزم هدایت، 85 ، ص 55

15. بریدا، ص 192 و 203

16.ورونیکا تصمیم مى گیرد خودکشى کند، ص 207 - 206

17. سایه هاى خورشید، رحیم شیخ زاده، ص 315

18. ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد، ص 45 - 43.

منبع:نشریه مربیان

  • یکی از ما چند نفر
۱۴
خرداد
معصومه ابتکار در نقد فیلم «آرگو» عنوان کرد
جهت‌گیری‌های هالیوود برای آرگو سیاسی بود/ از شرکت در آن حادثه تاریخی پشیمان نیستم

«معصومه ابتکار» در نشست نقد فیلم «آرگو» گفت: ساخت فیلم آرگو برای هالیوود که مدعی کار فرهنگی است درست نبود و فیلم با جهت‌گیری‌های سیاسی ساخته شده است.

خبرگزاری فارس: جهت‌گیری‌های هالیوود برای آرگو سیاسی بود/ از شرکت در آن حادثه تاریخی پشیمان نیستم

به گزارش خبرنگار فرهنگی فارس، نشست نقد فیلم سینمایی « آرگو » روز گذشته با حضور پژوهشگران و صاحب‌نظران تاریخ معاصر ایران در حوزه هنری تهران برگزار شد.

«معصومه ابتکار» پس از اکران این فیلم در سخنانی اظهار داشت: ما در قبال این نگاه و هجمه‌ای که برای انقلاب و کشور و فرهنگ ایرانی صورت می‌گیرد دارای چه جایگاهی هستیم و چه فعالیتی انجام داده‌ایم امروز پس از 34 سال از آن حادثه تاریخی کماکان شاهد حضور و نقش آمریکا در این منطقه هستیم. تسخیر لانه جاسوسی در این خصوص به حضور آمریکا موضوعیت می‌یابد و گواه آن هم فیلم آرگو است که اسکار هم گرفت.

وی با اشاره به کتاب‌ «مهمانان آیت‌الله» گفت: این کتاب با پرداختن به این موضوع در سال 2008 تدوین شد و با توجه به اینکه فیلمی هم برای آن ساخته شد ولی چون نزدیک به واقعیت بود زیاد سر و صدا نکرد. ما در قبال این حادثه تنها یک کتاب «تسخیر» به زبان انگلیسی داریم که من تالیف کردم و چند پژوهش اندک دیگر که انجام شده است. به نظر من باید به این موضوع مهم بیشتر پرداخت.

** 5 سال پیش پیشنهاد ساخت فیلمی با موضوع 13 آبان به رسانه ملی داده شد

ابتکار یادآور شد: 13 آبان از موضوع‌های داغی است که در دانشگاه به آن اهمیت داده می‌شود و طیف‌های مختلف دانشجویی تحلیل‌های خاصی نسبت به این مسئله دارند و می‌گویند همه مسائل امروز کشور مربوط به شما و 13 آبان می‌شود.

وی در خصوص ارسال نامه‌ای به مقام معظم رهبری برای ثبت این رویداد تاریخی در قالب یک اثر هنری گفت: 5 سال پیش به مقام معظم رهبری نامه‌ای نوشتم  و در این خصوص صحبت‌هایی هم انجام شد تا این حادثه تاریخی به صورت فیلم و اثر‌ هنری تبدیل شود. ایشان هم به آقای ضرغامی تاکید کردند که یک فیلم خوب در این زمینه تولید شود. با توجه به دستور آقا و آمادگی کمال تبریزی برای ساخت این فیلم اقدام جدی صورت نگرفت و متأسفانه فیلم «مهمانان آیت‌الله» و «آرگو» از سوی آمریکایی‌ها برای این حادثه تاریخی ساخته شد.

** آمریکایی‌ها صحنه ابتدایی فیلم آرگو را با هیجان کور نشان دادند

ابتکار با نقد فیلم آرگو گفت: آمریکایی‌ها صحنه ابتدایی فیلم را با هیجان کور نشان دادند و حتی حاضر نشده‌اند از اسناد مستندی که ما در این زمینه بارها از رسانه ملی پخش کرده‌ایم استفاده کنند.

در فیلم آرگو تنها می‌توان انیمیشنی که در خصوص 28 مرداد ساخته شده است را کمی واقعی دانست و گرنه در این فیلم ما نقش دانشجو را که با فکر به دنبال این کار آمده و به دور از خشونت است نمی‌بینیم.

* ساخت فیلم آرگو برای هالیوود مدعی کار فرهنگی درست نبود

وی یادآور شد: به نظر من تفسیر مردم ایران در این فیلم هیجان‌زده و مشکوک نشان داده می‌شود و این امر سوء ظن روابط بین دو کشور را بیشتر می‌کند. ساخت این فیلم برای هالیوود که مدعی کار فرهنگی است درست نبود.

* جهت‌گیری‌های هالیوود برای این فیلم سیاسی بود

عضو شورای شهر تهران تصریح کرد: در این فیلم به موضوع‌هایی همچون آزاد شدن گروگان‌های سیاه‌پوست و خانم‌ها که تعدادشان هم به 15 نفر می‌رسید اشاره‌ای نشد و همچنین صحنه‌های آخر فیلم اکشن است و اصلاً چنین موضوع‌هایی نیز اتفاق نیفتاده است. این گروگان‌ها همانند مهمان برای ما بوده‌اند و کمترین آزار را از سوی ما ندیدند. حتی در آن روزها یک مادر آمریکایی که فرزندش در میان این گروگان‌ها بود به ایران و ملاقات پسرش آمد و این اجازه از سوی ما صادر شد ولی متأسفانه رسانه‌های خارجی پوشش ضعیفی داده‌اند. ظاهرا جهت‌گیری‌های هالیوود برای این فیلم سیاسی بود و باید بگویم ما در داخل کشور نسبت به پوشش هنری این مسئله کوتاهی داشتیم. ما هرگز اجازه ندادیم تا پرسش‌های جوانان در این باره مطرح شود.

وی افزود: از آن تاریخ یعنی 28 مرداد تا الان نزدیک به 70 مورد دخالت غیرمستقیم و مستقیم نظامی آمریکا در سطح جهان را شاهد بودیم. نحوه مراجعه ما در داخل به یک شکلی بود که جوانان نسبت به این مسئله تردید‌های زیادی دارند. فکر کردیم هر چه تزریق کردیم بیننده باید بپذیرد جلوی نقد را هم گرفتیم ما کار هنری هم که نکردیم تا این 444 روز دیده شود. انعکاس این موضوع برای جامعه خودمان و بین‌الملل مهم است.

* آزادی برخی از گروگان‌ها در این فیلم انعکاس نیافت

ابتکار با اشاره به پوشش یک سایت اسرائیلی در خصوص پخش فیلمی از وی در فضای مجازی گفت: رسانه‌های اسرائیلی به تازگی اقدام به پخش مصاحبه من با یک خبرنگار زبده در همان روزهای نخستین تسخیر لانه جاسوسی کرده‌اند که در این مصاحبه من در پاسخ به سؤال خبرنگار که اگر آنها محکوم به اعدام شوند، برای کشتنشان اسلحه به دست می‌گیری،‌ من چیزی گفتم اما اتفاقی نیفتاد و این مطلب را در فضای مجازی منتشر کرده‌اند. در فیلم آرگو هم حتی به آزادی یک نفر که ام اس گرفته بود اشاره‌ای نشد. در آن زمان دانشجو بودیم و حس مسئولیت در قبال انقلاب و مردم داشتیم.

* از حضور در این رویداد تاریخی پشیمان نیستیم

معصومه ابتکار در ادامه این نشست، در پاسخ به سؤالی که آیا از امام خمینی (ره) برای تسخیر لانه جاسوسی اجازه داشتید، یا خیر، گفت: افرادی که به امام و بیت ایشان دسترسی داشتند گفتند صلاح نیست که این مسئله را با امام در میان بگذاریم چرا که موضوع حکومتی می‌شود و صلاح نیست. اگر امام مخالف باشند، می‌گویند. اتفاقا ظهر 13 آبان که عملیات انجام شد از داخل سفارت با بیت امام تماس گرفتند و به اطلاع امام رساندند و امام در پاسخ به این که آیا موافق تسخیر سفارت آمریکا هستند یا خیر گفتند: «جای خوبی را گرفتید، محکم بگیرید.»

  • یکی از ما چند نفر
۱۱
خرداد

هالیوود و غرب پس از پیروزی انقلاب اسلامی با هجمه وسیع رسانه ای و تبلیغاتی با تولید فیلمهای سینمایی متعددی موضع خود را در قبال انقلاب اسلامی 1979 در ایران نشان دادند. این تولیدات سینمایی که شاید "پیشگویی های نستراداموس" اولین آنها باشد در سالهای بعد با انسجام مضمونی خاصی دنبال شد. سیاه نمایی از وضعیت اجتماعی ایران، تحقیر بن مایه های فرهنگی، تحریف واقعیت های تاریخی و تحولات سیاسی و معرفی ایران به عنوان یک خطر برای جامعه جهانی از جمله اهداف هالیوود در این زمینه بود که با ساخت فیلمهای سینمایی چون الکساندر، خانه ای از شن ومه، برخورد، پرسپولیس،300 و سنگسار ثریا در سالهای بعد جامه عمل پوشید. روند تولیدات ضد ایرانی در هالیوود با انسجام خاص و به طور هماهنگ و سلسله وار پیگیری می شود که به برخی از این تولیدات در زیر اشاره می شود:

کشتی گیر 2009

ترانسفورمرز 3 -2011

غیر قابل تصور 2010

بین المللی 2009

عبور 2009 آمریکا

پیکره ای از دروغ 2008

سی دقیقه پس از نیمه شب2012

آرگو 2012

 

  • یکی از ما چند نفر
۰۹
مهر

حضرت اقا - انتظاری

  • یکی از ما چند نفر
۰۹
مهر

فعالان ضد اسلام مقیم آمریکا با همکاری تعدادی از قبطیان مصری مهاجر در این کشور و «تری جونز» کشیش دیوانه آمریکایی اقدام به ساخت و پخش فیلمی شرم آور در توهین به پیامبر اکرم(ص) و دین اسلام کردند.

این فیلم موهن، سخیف و حتی بدون کمترین ارزش هنری که "معصومیت مسلمانان (Innocence of Muslims) " نام دارد یک فیلم آماتوری به کارگردانی شخصی به نام «ناکولا بیسلی ناکولا» با نام مستعار «سام باسیل» است و حاوی صحنه‌ها و توهین‌هایی به پیامبر اکرم(ص) است که زبان از بیان آنها شرم می‌کند.

  • یکی از ما چند نفر
۰۲
خرداد
«چهارشنبه سوری» فرهادی می‌گوید هیچ‌وقت اعتماد نکنید

خبرگزاری فارس: سیاه‌انگاری فرهادی در «چهارشنبه‌سوری» قابل مشاهده است؛ فیلم تا جایی که مخاطب دیگر مطمئن می‌شود «مژده» بی‌‌جهت به «مرتضی» بدبین بوده، پیش می‌رود اما فرهادی، با سکانس دیدار مرتضی و سیمین، بدبینی را تجویز می‌کند.

  • یکی از ما چند نفر